بارون میاد

بارون میاد یه بارون نا وقت وسط تابستون که هوا رو پاییزیه پاییزی کرده، خاصیت بارون اینه که آهنگش روی ملودی دل تو کوک شده ،غمگینی انگار برات اشک می ریزه خوشحالی انگار زیر فواره آب خنک وایسادی و پایکوبی می کنی ،خلاصه آهنگش به حال خودت بستگی داره .چقدر سیل آسا بارون میاد .از پنجره ای که منظره ش خبر از ویرونی می ده ،دارم بیرون و نگاه می کنم .یه روز وقتی نگاه می کردم سه تا ساختمون برافراشته جلو چشمام بود ظاهرشون خوب بود ولی خبر از اون توی داغونشون نداشتم .

مدت کوتاهی گذشت که فهمیدم این زیبایی بیرون یه نمایش از سه تا ساختمون استوارِ که داخلشون ویرونه ای بیش نیست .یه روز صبح یه جرثقیل غول پیکر روبه روی اونا ظاهر شد .اولین ضربه رو که زد هرسه لرزیدند .صدای زجه ی اونها رو می شنیدم ،دردی عمیق که از دست تقدیر و روزگار خوردند .چرا به این روز افتاده بودند؟ واقعا کارشون تموم بود ؟ باید با خاک یکسان می شدند? عمری سرپناه آدمهای توش بودند ،از گرمای تابستون و از سرمای بی امان زمستون اونا رو حفظ کرده بودند .تو کنج کنج اونا کلی خاطره بود . حالا چرا به این روز افتادند .یکی می گفت ،خیلی قدیمیند دیگه توشون داغونه ،اون یکی می گفت اون موقعی که لازم بوده جاهای خرابشو ایراداش رو درست کنند ، نکردند، دیگه فرسوده و پوسیده هستند .یکی دیگه می گفت ،هرچیزی نوش خوبه باید خراب بشن جاشون یه ساختمون نو بره بالا ،باشکوه و امروزی .می دونی ،اون موقع تو فکر فرو رفته بودم .دیدم این ساختمونا چقدر شبیه زندگی ما آدما هستند .

زندگی که باعملکرد ما ،با خرابیهای کوچیک روز به روز دارن روبه نابودی می رن ، ما اون خرابیهای مختصر رو نادیده می گیریم و یه روزی به خودمون میام که می بینیم زندگی مون از داخل هیچی نیست و فقط یه نمای بیرونی زیبا و موقر داره . چرا به موقع نشتی های اونو نمی گیریم ،چرا به موقع ترک خوردگی هاشو پر نمی کنیم چرا رنگ و نقاشی نمی کنیم .چرا توشم مثل ظاهرش زیبا نگه نمی داریم . همش فکر می کنیم ولش کن بابا چیزی نیست به چشم نمیاد ،زیاد خرابی مهمی نیست ، دریغ که یه روز دیگه خیلی به چشم میاد و زشت و بد ترکیب میشه . هر روز دارم زجه این ساختمونا رو وقتی که ماشین غول پیکر آهنی بهشون می کوبه گوش می دم و صدای درد کشیدنشون و فرو ریختنشون منو آزار می ده . از ویرونی متنفرم . اینا که فرو ریختند. ولی باید یه فکری به حال ساختمون زندگی خودمون بکنیم قبل اینکه مخروبه بشن و به آخر کار برسند. همیشه مرمت از دوباره ساختن عاقلانه تره .بابت چیزی که عمرت رو به پاش ریختی نگران باش .خرابی باشه حتی کوچیک مرمت کن قبل اینکه آوار بشه رو سرت . نمی دونم، شاید یه روزی ساختمونای شیک و باشکوهی به جای این ساختمونا بنا بشه ،ولی من اصالت اینا رو بیشتر دوست دارم و البته از ویرونی حتی به قیمت دوباره ساختن متنفرم .

بهار بهزاد طهمورثی

مطالب مرتبط

Leave a Comment