توانش زایش و گسترش در زبان فارسی
جواد پارسای
از زمانی که انسانهای غارنشین به درهها سرازیر شدند و گام به دوران کشاورزی گذاشتند، زبانشان نیز سوار بر ارابهی آغازین شهریگریشان، همگام با پیشرفت دیگر بخشهای زندگی، دگرگون و فزونیاب شد. هرچه روند شهریگری، در راه پدیدههای: اجتماعی، فرهنگی و فناوری جامعهی شهروندی به پیش رفت، همراه خود زبان کاربردی مردم را نیز به پیش برد. این بدان معناست که هر رشتهی اجتماعی، فرهنگی، دانش و فناوری، واژههای نوین خود را، با بهرهگیری از توانشِ زایش و گسترش زبان، پدید میآورد.
با پیشرفت زندگی اجتماعی و فراهم بودن زندگی پایدارتر برای مردم، روستاها و شهرها، دور از هم پدید آمدند. مردم، در سرزمینهایی که اینک گستردهتر شده بودند، میخواستند برای زیست و آسایش خود و پایهریزی آیندهی جامعه، راههای آموختهی زندگیشان را به فرزندانشان بیاموزند. این خواستِ باارزش، زبان گفتاری قوم را دچار دگرگونی رو به افزایش کرد. زبان گفتاری برای روایی و گسترش خود، هزارههایی را درنوردید تا به دورانی رسید که بتواند در کنار خود، نشانههایی برروی سفالهای نخستین نقش اندازد.
این نگارهها مانند نخستین آواهای گفتاری، تکیاختهیی و تکچهرهیی بودند. سه خط افقی موجدار روی یکدیگر، «واژه- نگارهیی» برای انتقال مفهوم «دریا» بود، و اگر عمودی نقش میبست، حکایت از بیشه و درختزار میکرد. این روال، نیز راهی دراز سپری کرد تا به راه پیدایی «الفبا – دبیره»ی نخستین رسید. واژههایی که در این روند هزاره، پدید آمده بودند، با گذشت زمان در بستر فرهنگی قومی به تناسب تواناییهای کاربردی زبان، رو به گستردگی و فزونی گذاشتند و بدینگونه زبان قومی برای بیان خود و دستیابی دیگران بدان، راه پیشرفت را پیمود.
برای پیبردن به دیرینگی زبان هر کشوری باید به سراغ «یافتههای کاوش باستانشناختی» در آن کشور برویم. نشانههای دیرینگی هرکشوری، در موزهها و مجموعههای جهان، شناسنامهی پیشینهی شهریگری و فرهنگی آن کشور هستند و راه درست پژوهش آنست که به ابزارهای نشانگر دیرینگی در موزهها، روی آوریم و آنها را بدور از هرگونه پیورزی ناپسندانه، پایهی پژوهش خود قرار دهیم.
هر زبانی برای گسترش خود راهی را در پیش گرفت که توانش آن، در ساختارش فراهم بود. هرچه این ساختار پذیراتر بود، گستردگی زبان و پویایی آن نیز آسانتر و فزونتر فراهم آمد. راههای گسترش در زبانها یکسان نبوده و نیستند. زبانهای «هندوژرمن[1]» مانند فارسی، آلمانی انگلیسی و … زمینهی فراهمی داشتند که افزون بر واژهزایی از راه پیوند با پیشوندها و پسوندها، با همنشین ساختن واژهها، به زایش واژههای نو بپردازند. یا وامواژهای را که میپذیرفتند، در دستگاه کاربری دستور زبان خود، به افزایش وادارند.
نکتهی جالب اینست که در واژههای پدیدآمده در این رده از زبانها، ریشهی وامواژه را میتوان دید و از اینرو، واژههای نوپدید را میتوان شناخت. هرکاربری نیز می تواند با آشنایی به زبان وامدهنده، به زمینه و قلمرو مانکِ (معنایِ) واژهی نوپدید وارد شود و پی ببرد. در این زبان، گاهی نیز وامواژهها، شکل و الفبای زبان وامدهنده را درسته مینمایاندند.
برمیگردیم به زبان فارسی که یکی دیگر از زبانهای ردهی «هند و ژرمن» است. زبان فارسی که از شاخهی هند و ایرانی سوا گشته، با نگری به زبانهای مادر خود، دیرینهیی چندهزاره دارد. دیرینگی این زبان را از زمانی میتوانیم پیگیری کنیم، که این زبان، در برههیی از پیشرفت خود، وارد قلمرو نوشتاری شده است. زایش و گسترش در زبان فارسی نیز0 با بهرهگیری از پیشوندها، پسوندها و همنشینی واژهها در کنار هم فراهم آمده است. این آیین، یکی از ویژگیهای زبانهای ردهی «هند و ژرمن» است که در زبان فارسی نیز بکار بسته میشود.
در این جا، برای دگرنمونی، به دو زبان عربی و ترکی همجوار زبان فارسی نیز اشاره میکنم که در این دو زبان، به دلیل ساختار دستوری زمینه، یا بهردلیل ناشناخته، وامواژهها –چه در شکل نموداری و چه در مانکِ ریشهای- گاهی آنچنان دگرگون شدهاند که حتا، شناخت «بنواژه» برای پژوهشگران نیز آسان نیست. این دو زبان، به دلیل ساختارشان، به دشواری میتوانند واژههایی برای قلمرو دانش و فناوری خود پدید آورند. بیشتر زبانها برای پوشاندن این نیاز، به وامواژهها روی میآورند. پیدا کردن واژههایی در برابر وامواژهها هم، کار آسانی نیست. برای عملی شدن این نیاز، باید امکان پردازش چنین کاری در بنیان آن زبان باشد. یک چنین بنیانی در زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی توانا است. در حالیکه برخی از زبانها، هرچندکه سابقهی درخشان ادبی نیز دارند، در مورد واژه های علمی ناتوان و نازا هستند. زبانشناسان، بر این برآیند تکیه میکنند که در زبانهای سامی، بویژه در زبان عربی، شمار وامواژههای برگرفته از زبانهای همسایه، بویژه در راستای دانش و فناوری، بیشمار هستند. برخی از زبانپژوهان، این شمار را تا یک ملیون واژه، برآورد کرده اند[2]. برای برآورد توانش چندی یک زبان، نخست باید بنیان زبان را از نگر امکان زایایی بررسید. پرفسور حسابی، که فیزیکدان شناخته شدهای بودند، تحصیلات همپایهای نیز در زبان و ادبیات فارسی داشتند. این دو رشتهی علمی، ایشان را برای یک چنین بررسی، تواناتر کرده بود.
دکتر حسابی مینویسد:
« … توانایی زبان فارسی در معادلسازی از زبان عربی بیشتر است. در زبان عربی، واژه ها بر بنیان ریشههای سه حرفی یا چهار حرفی قرار دارند که ثلاثی و رباعی نامیده میشوند و رشد و زایش واژهها از این بنیان، با تغییر شکلی است که به این ریشهها داده میشود. ما این دگرگونی را در «بابها»ی صرفشدهی ثلاثی و رباعی مزید میبینیم. شمار واژههایی که ممکن است در این زبانها با این شیوهی ازدیاد، وجود داشته باشند، با شمار ریشه های ثلاثی و رباعی بنیانیشان، نسبت مستقیم دارند. اکنون ببینیم که بیشترین شمار ریشههای ثلاثی چقدر است. برای این کار یک روش ریاضی به نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire) را بکار میگیریم.
با این محاسبه، بیشترین شمار ریشه های ثلاثی مجرد برابر با ۱۹۶۵۶ (نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش) است و نمیتواند بیش از این تعداد ریشهی ثلاثی در این زبان وجود داشته باشند. دربارهی ریشههای رباعی نیز میدانیم که تعداد آنها کم هستند و درحدود پنج درصد تعداد ریشههای ثلاثی هستند. یعنی تعداد آنها در حدود 1000 هستند. چون ریشههای ثلاثیای نیز وجود دارد که به جای سه حرف، فقط دو حرف دارند که یکی از آنها تکرار شده است. مانند فعل (شَدَّ) که حرف «د» دوبار بکار رفته است. از اینرو بر تعداد ریشههایی که در بالا حساب شده است، چندهزار میافزاییم و عدد بزرگتر بیست و پنج هزار (۲۵۰۰۰) ریشه را میپذیریم.
چنان که گفته شد، در زبانهای سامی از هر فعل ثلاثی مجرد میتوان با تغییر شکل آن و یا افزودن چند حرف، کلمههای دیگری از راه اشتقاق بدست آورد. برای این تولید، ده باب (در، دروازه و شیوه) متداول میباشند: فَعّلَ، فاعَلَ، اَفَعلَ، تَفَعّلَ، تَفاعَلَ، اِنفَعَلَ، اِفتَعَلَ، اِفعَلَّ، اِفعالَّ، اِستَفعَلَ … از هرکدام از افعال، اسامی مختلفی نیز اشتقاق مییابد: اول: نامهای مکان و زمان. دوم: نام ابزار. سوم: نام طرز و شیوه. چهارم: نام حرفه. پنجم: اسم مصدر. ششم: صفت (که ساختمان آن ده شکل دارد). هفتم: رنگ. هشتم: نسبت. نهم: اسم معنی، با در نظرگرفتن همهی انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته میشود که از هر ریشهای، حداکثر هفتاد مشتق میتوان بدست آورد. پس هرگاه تعداد ریشهها را که از 52000 کمتر است در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر عدهی کلمههایی که بدست میآید، یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار کلمه است. یک اشکالی که در فراگرفتن این نوع زبان وجود دارد، این است که برای تسلط یافتن به آن باید دستکم 25000 (بیست و پنج هزار) ریشه را ازبر داشت و این کار حتا برای اهل زبان نیز دشوار است، چه برسد به کسانی که با آن زبان بیگانه هستند.
اکنون اگر تعداد کلمات لازم آن از دو میلیون عدد بگذرد، دیگر در ساختار این زبان راهی برای ادای یک معنی نوین وجود ندارد مگر این که معنی تازه را با یک جمله ادا کنند. به این علت است که در فرهنگهای لغت از یک زبان اروپایی به زبان عربی میبینیم که عدهی زیادی کلمات بوسیلهی یک جمله بیان شده است، نه یک کلمه! مثال: کلمهی Confronation که در فارسی آن را به «روبهرویی» میتوان ترجمه کرد، در فرهنگهای فرانسه یا انگلیسی به عربی، چنین ترجمه شده است: «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم!» کلمهی Permeabtlity که میتوان آن را در فارسی با کلمهی «تراوایی» بیان کرد، در فرهنگهای عربی چنین ترجمه شده است: (امکان قابلیه الترشح!)[3]
در زبانهای هندواروپایی، میتوان شمار بسیار زیادی واژهی علمی را به آسانی ساخت. زبانهای هندواروپایی در حدود هزار و پانصد واژهی ریشه دارند و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند و ۶۰۰ پسوند هستند که با افزودن آنها به بنواژه میتوان واژههای دیگری ساخت. مانند: ریشهی «رو» که از آن میتوان واژههای «پیشرو» و «پیشرفت» را با پیشوند «پیش»، و واژههای: «روند»، «روال»، «رفتار» و «روش» را با پسوندهای «اند»، «ار» و «اش» ساخت. در این مثال، میبینیم که ریشهی «رو» به دو شکل آمده است: یکی «رو» و دیگری «رف». اگر از این دگرگونی شکل ریشهها، چشمپوشی کنیم و شمار ریشهها را همان ۱۵۰۰ بگیریم، از همنشینی آنها با ۲۵۰ پیشوند، شماری برابر با: ۳۷۵۰۰۰ = ۲۵۰ × ۱۵۰۰ (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه به دست میآیند. اینک هرکدام از واژههایی که به این ترتیب به دست آمده است را، میتوان با یک پسوند نیز همنشین کرد.
برای نمونه: واژهی «خودگذشته»، را با پیشوند (خود) و ریشهی (گذشت) میتوانیم بسازیم. واژهی «خودگذشتگی» را نیز با افزودن پسوند «گی» بدست میآوریم. به همینگونه، واژهی «پیشگفتار» را میتوان با پیشوند «پیش» و ریشهی «گفت» و «پسوند » (ار) بدست آورد. هرگاه ۳۷۵۰۰۰ واژههایی را که از ترکیب ۱۵۰۰ ریشه با ۲۵۰ پیشوند به دست آمده اند، با ۶۰۰ پسوند هم ترکیب کنیم، شمار واژههایی که بدست میآیند، (۲۲۵۰۰۰۰۰۰=۶۰۰×۳۷۵۰۰۰( (دویست و بیست و پنج میلیون) میرسند. باید واژههایی را که از ترکیب ریشه با پسوندهای تنها بدست میآیند نیز به حساب آورد که میشوند، نهصد هزار: (۹۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ۱۵۰۰).
پس، جمع واژههایی که تنها از ترکیب ریشهها با پیشوندها و پسوندها بدست میآیند، برابر با دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه میشوند که این رقم از محاسبهی زیر بدست آمده است:
۲۲۶۲۷۵۰۰۰ = ۹۰۰۰۰۰ + ۳۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰
در این محاسبه، فقط ترکیب ریشهها را با پیشوندها و پسوندها، آن هم تنها با یکی از واگوییهای هرریشه، در نظر گرفته شده اند. ولی ترکیبهای دیگری نیز هستند که، ترکیب اسم با فعل، مانند: (پیاده رو) و اسم با اسم، مانند: (خردپیشه) و اسم با صفت، مانند: (روشندل) و فعل با فعل، مانند: (گفتگو) و ترکیبهای بسیار دیگر در نظر گرفته شده و اگر همهی ترکیبهای ممکن را در زبانهای هندواروپایی بخواهیم بشمار آوریم، تعداد واژههایی که بوجود خواهند آمد، مرز و اندازهای نخواهند داشت. نکتهی درخورِ نگر اینست که برای فهمیدن این میلیونها واژه، تنها نیاز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ریشه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، درصورتیکه، در یک زبان سامی برای فهمیدن دو میلیون واژه باید دستکم ۲۵۰۰۰ ریشه را ازبر داشت و افزون بر آن، قاعدهی پیچیدهی صرف افعال و اشتقاق را نیز باید فراگرفت و در ذهن انباشت»[4].
اینک در مقایسهی توانایی زایشِ زبان فارسی با زبان عربی، به قیاس 226 فارسی به 1 در زبان عربی میرسیم[5]. چون، در بهترین حالت، توانایی واژه سازی زبان عربی، یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار است، در حالیکه حداقل توانایی زبان فارسی برای واژه سازی دویست و بیست و شش میلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه است.
توانش گسترش کمّی (چندی) در زبان فارسی
اساس توانایی زبانهای هندوژرمن، در یافتن واژه های علمی و بیان معانی همان است که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبانهای هندوژرمن است و دارای همان ریشهها و همان روال پیشوندها و پسوندها است. واگویی حروف در زبان های گوناگون هند و اروپایی یکسان نیستند، و این قاعدهیی برای همهی زبانهاست. ولی تواناییهایی که در هر زبان هند و اروپایی، مانند: یونانی، لاتین، آلمانی، فرانسه و انگلیسی هست، در زبان فارسی هم وجود دارند. روش علمی در این زبانها برای واژهگزینی، سالیان سال است که بررسی شده و آماده است و برای زبان فارسی نیز بکار بردن آنها بسیار ساده است .برای برگزیدن یک واژهی علمی در زبان فارسی تنها باید واژههایی را که در یکی از شاخههای زبانهای هندوژرمن وجود دارند، با شاخهی فارسی مقایسه و با آن همآهنگ کرد.
با سازماندهی نخستین فرهنگستان زبان فارسی در دوران پهلوی نخستین و پشتیبانی توانمند حکومت وقت، از جانشینسازی واژههای بیگانه با واژههای فارسی، نخستین گام برای دگرگونی واژههای اداری- اجتماعی برداشته شد. «بلدیه» به شهرداری، «نظمیه» به شهربانی، «عدلیه» به دادگستری برگردانده شدند. این روند با یاری و کوشایی فرهیختگان زبان و ادبیات فارسی آنچنان شتابی در پیش گرفت که در اندک زمانی هزاران واژهی عربی، ترکی و فرانسه از گردونهی کاربردی روزانهی مردم بیرون افتادند. همین گام نخستین، برای هر پژوهنده و نویسندهیی الگوی آفرینش واژههای فارسی برای بیان اندیشهی خود قرار گرفت. بدینگونه، بسیاری از کوشندگان نیز کمر همت به یابش واژههای خوابیده در نسکهای کهن فارسی و چکامههای سرایندگانی مانند: فردوسی، سنایی، جامی، مولوی، سعدی، حافظ و سدها شاعر و نویسندهی ایرانی پرداختند. در اینجا، میخواهم به دو شخصیت برجستهیی که گامهای ارزندهیی در ساخت و پرداخت شمار زیادی از واژههای فارسی داشتند، اشاره کنم. در زمانی که سیاق نوشتاری فارسی تشنهی نوآوری بود، سید احمد کسروی، فرهیختهی زباندان در نوشتارهای خود، راه نوآوری را گشود. در آن زمان، زمینه برای عنوان کردن بررسیهای روشنفکرانه در مقولههای حساس (دینی- سیاسی) اندکی مساعد بود. کسروی و بسیاری از کوشندگان، گام در این راه هنوز ناهموار گذاشتند. گرچه، کار باارزش ایشان، زیر سایهی روشنگری دینی با دشمنی روبرو گشت و از نظرها پنهان نگهداشته شد و بهای سنگینی هم براین جسارتش پرداخت، ولی راه برای ساختارشکنیهایی دهههای پسین، گشاده ماند. شخصیت علمی دیگری که، با ظرفیت چشمگیر دانشی به این جرگه وارد شد، امیرحسین آریانپور، فرهیختهیی که در چند رشتهی نوپا در ایران استاد بیرقیب بودند. چنتهی پربار و باارزش واژههایی که ایشان، بویژه در رشتههای دانشی «جامعهشناسی، روانشناسی» به گلزار زبان و ادب فارسی هدیه کردند، نه تنها بر غنای زبان فارسی افزود، بلکه بدان چهرهیی زیبا و آسانپذیر داد. ایشان هم در زمانهیی زیست که برای این خدمت ارزندهاش، ارجگزاری ندید و همیشه از سوی کسانی که دکانشان را با رسم «مار» گرم نگهمیداشتند، به حاشیه رانده شدند. در این راه نباید کار سترگ فرهنگستان زبان را در سدهگذشته ناچیز شمرد. ولی بهرتقدیر، پذیرش واژههای فرهنگستان نیز، از همان «تابویی» رنجور بود، که واژههای پیشنهادی کسروی دچارش بود. واژهی «بیهوده» آنچنان گسترشی در برابر واژهی «بیفایده» دارد که حتا در زبانهای ملیتهای ایرانی و لهجهها نیز بکار میرود. ولی هیچگاه واژهی «هوده» که پیشنهادی کسروی بود، جا نیفتاد.
اینک، مردم ایران از سال 1357 گام در راهی نهاده اند که بررسی آن در این مجال نمیگنجد. ولی نسل پنجدهی اخیر نگرندهی یک دگرگونی شکوفنده است. کوشش بسیار کسانی که در دههی نخست انقلاب، سوار بر موج احساسات مردم شدند، تا در واژهها و ترکیبهای نامأنوس «عربینمای» منسوخ دورهی قاجار، دوباره جانی بدمند و «مقضیالمرام» و منقضیالمهلت»ها را دوبارهراه بیندازند، زمان درازی نپایید. امروزه، مردم دیگر چشم براه فرهنگستان زبان نمینشینند، بلکه با کوشش و کاربری واژههای فارسی فراموش شده و نوساخته، به دارایی زبان فارسی میافزایند.
یکی از پژوهندگان ارزشمند زبان فارسی، محمد تقی بهار است. او در پهنهی دگرگونی این زبان، از پارسی باستان تا فارسی میانه، گام به گام با رونمایی سنگنگارهها، سپس نسکها پیش میرود. او میگوید: فارسی باستان که آن را «فرس قدیم» نامیده اند، همان زبانی است که بر تختهسنگهای بیستون، الوند، سد ستون (تخت جمشید)، دخمههای هخامنشی، لوحهای زرین و سیمین «بُنلاد» تخت جمشید و جاهای دیگر کنده شده اند[6]. این نبشتهها و کارنامههای شاهان، به دبیرهی میخی کنده شده اند که در آن زمان به سه گونهی: فارسی، آشوری و ایلامی (عیلامی)، نوشته شده اند. پس از فارسی باستان، زبان و دبیرهی اوستایی در ایران روا بود. این زبان نیز همچون فارسی باستان، دارای «اِعراب» بودند، یعنی پایانهی واژهها ار روی دگرگونی عوامل، دگرگون میشدند. همچنین، نشانههای جنسی – نر و ماده- داشتند.
استاد بهار مینویسد:
«هنوز یادگار این زبان در آن سوی جیحون و درهی زرافشان و نواحی سمرقند، بخارا، بلخ و بدخشان باقی است و یادگار دیگری نیز از آن در ناحیه ی «پامیر» متداول است و قدیم ترین نمونهیی که از این زبان به دست ما رسیده اوراقی است که از کتابهای مذهبی مانی پسر فدیک، پیمبر مانویان به خط آرامی و این ورقه در سالهای نزدیک، بدست کاوشکنندگان آثار قدیم که در ترکستان چین به کاوش و پژوهش پرداخته بودند از زیر آوار شهر ویران «تورفان» و سایر قسمت های ترکستان چین پیدا آمده است و چون آن را خواندند، دانستند که سرودهای دینی مانی و شعرهایی است که در کیش مانوی گفته شده و از آیات کتابهای مذکور است و نیز برخی اسناد از کیش بودایی و فصلی از عهد جدید ترسایان و مطالبی که هنوز حل نشده است در میان آنها است. هرچند این آیه ها و شعرها پاره پاره، جدا جدا و شیرازه فرو گسسته است و گویا باز ماند و مرده ریگی است از کتابهای پارسی مانی «شاپورگان» و کتابی دیگر که نام آن «مهرک نامه» بوده است. اما باوجود این به تاریخ تطور زبان پارسی یاری بزرگی کرده بسیاری از لغتهای فارسی را که با لغات اوستا، فارسی باستانی و پهلوی از یک جنس ولی به دیگر لهجه است به ما وانمود میسازد و بنیاد قدیم زبان سغدی و بلکه ریشه و پایه ی زبان شیرین «دری» را که زبان فردوسی و سعدی است معلوم می دارد؛ و نیز از کشفیات به زبانهای آریایی دیگری که زبان «تخاری» و زبان «سکایی» باشد می توان پی برد و اکنون مشغول حل لغات و تدارک صرف و نحو آن زبانها میباشند».
زبانی که امروزه ما بدان گفتار میکنیم، بازمانده از زبان پیشین «پهلوی» است که آن را زبان «فارسی میانه» نام دادند. زبان فارسی باستان بعد از انقراض دولت هخامنشی از میان رفت، یعنی زبان رسمی کشور تغییر یافت و در دورهی اشکانیان که بار دیگر کارها به دست ایرانیان افتاد، رفته رفته زبان پهلوی شمالی و شرقی که زبان اقوام «پرثوی» بود، رواج گرفت و پس از ترک یونانمأبی (بازمانده از اسکندر)، سکه ها و سایر اسناد ایران با زبان ایرانی و به خط آرامی نمودار گردیدند.
دربارهی زبان پهلوی، در پژو.هش استاد بهار چنین آمده است:
دیگر زبان پهلوی است، این زبان را فارسی میانه نام نهاده اند و منسوب است به «پرثوه» نام قبیلهی بزرگی یا سرزمین وسیعی که مسکن قبیلهی پرثوه بوده و آن سرزمین خراسان امروزی است. مردم آن سرزمین از ایرانیان (سَکَه- از سکاها) بوده اند که پس از مرگ اسکندر، یونانیان را از ایران راندند و خود دولتی بزرگ و پهناور تشکیل دادند. ما آنان را اشکانیان گوییم و کلمهی پهلوی و پهلوان که به معنی شجاع است از این قوم دلیر که غالب داستان های افسانهیی قدیم شاهنامه ظاهرا از کارنامه های ایشان باشد باقی مانده است. کلمهی پرثوی به قاعدهی تبدیل و تقلیب حروف «پهلوی» گردید و در زمان شاهنشاهی آنان خط و زبان پهلوی در ایران رواج یافت و نوشته هایی از آنان به دست آمده است که کهنترین همه دو قبالهی ملک و باغ است که به خط پهلوی اشکانی بر روی ورق پوست آهو نوشته شده و از «اورامان کردستان» به دست آمده است و تاریخ آن به (120 پیش از میلاد مسیح) میرسد.
زبان پهلوی، زبانی است که دوره ای از دگرگونی را پیموده و با زبان فارسی دیرین و اوستایی تفاوتهایی دارد، خاصه آثاری که از زمان ساسانیان و اوایل اسلام در دست است به زبان دری و فارسی بعد از اسلام نزدیک تر است تا به فارسی قدیم و اوستایی. زبان پهلوی از عهد اشکانیان زبان علمی و ادبی ایران بود و یونان مآبی اشکانیان به قول محققان، صوری و بسیار سطحی بوده است و از این رو دیده می شود که از اوایل قرن اول میلادی به بعد این رویه تغییر کرده سکه ها، کتیبه ها، کتاب های علمی و ادبی به این زبان نوشته شده است و زبان یونانی متروک گردیده است و قدیم ترین نوشتهی سنگی به این خط کتیبهی اردشیر اول در نقش رستم و شاپور اول است که در شهر شاپور، بر روی ستون سنگی به دو زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی کشف گردیده است.
زبان پهلوی و خط پهلوی دو بخش است:
1- زبان و خط پهلوی شمالی و شرقی که خاص مردم آذربایجان و خراسان حالیه (نیشابور، مشهد، سرخس، گرگان، دهستان، استوا، هرات و مرو) بوده و آن را پهلوی اشکانی یا پارتی و بعضی پهلوی کلدانی میگویند و درستش (پهلوی شمالی) است.
2- پهلوی جنوب و جنوب غربی است که هم از حیث لهجه و هم از حیث خط با پهلوی شمالی تفاوت داشته و کتیبههای ساسانی وکتابهای پهلوی که باقی مانده به این لهجه است و به جز کتاب «درخت اسوریک» که لغاتی از پهلوی شمالی در آن موجود است دیگر سندی از پهلوی شمالی، بجز کتیبهها و اوراقی چند در دست نیست. لهجهی شمالی از بین نرفت و در لهجهی جنوب لغتها و فعلهای زیادی باقی ماندند.
در نامگذاری پهلوی اشاره کردیم که این کلمه همان کلمهی «پرثوی» می باشد. این لفظ، درآغاز نام قومی بوده است دلیر که در (250 ق م) از خراسان بیرون تاخته یونانیان را از ایران راندند و در (226 ب م) خود منقرض شدند – و آنان را پهلوان، پهلو و پهلوی خواندند، و مرکز حکومت آنان ری، اصفهان، همدان، ماهنهاوند، زنجان و به قولی آذربایجان بود که بعد از اسلام مملکت پهلوی نامیدند – در عصر اسلامی زبان فصیح فارسی را پهلوانیزبان و پهلویزبان خواندند و پهلوی را برابر تازی گرفتند نه برابر زبان دری و آهنگی را که در ترانههای «فهلویات» میخواندند نیز پهلوی و پهلوانی میگفتند؛ پهلوانیسماع و لحنپهلوی و گلبانگ پهلوی اشاره به فهلویات می باشند[7].
اسناد قدیمی دیگری نیز به دبیره و زبان پهلوی در دست هستند که، باقی ماندهی کتب و آیین مانی و سایر نوشتارها از عهد جدید و از کیش بودایی هستند که در آغاز سدهی کنونی از سوی خاورشناسان از ویرانههای شهر «تورفان» پیدا شدند و از سوی دانشمندان بازخوانی و به چاپ رسیدند. بیشتر این سندهای بازیافته، روی پوست آهو یا پارچه نوشته شده اند. این نوشتهها، بخشی به دبیرهی پهلوی و بخشی دیگر که از دبیرهی پهلوی گرفته شده، از بالا به پایین نوشته شده اند و بعدها خط «اویغُوری» که خط اویغُوره و مغولها باشد، از این دبیره گرفته شد.
این نوشتارها دینی و اخلاقی است و واژههای دری که در پهلوی جنوبی دیده نمیشوند در این نوشتارها وجود دارند که با پهلوی جنوبی بسیار تفاوت دارند. این ورقهها، به زبانی است که بیتردید پایهی زبان مردم سمرقند، بخارا و بنیان زبان قدیم مردم خراسان شرقی به حساب میآیند و پایه و اصل زبان دری را نیز بایستی در این زبان جستجو کرد.
استاد بهار در این گزارش پژوهشی، به نُسکهای بیشماری اشاره میکند و از تک تک آنها با شمار رویهها و واژهها نام میبرد که به این نکته، من به عنوان یکی از پایههای سنجش میزان غنای زبان فارسی، میپردازم. فارسی، زبانی است که، نه تنها با نگر به این سندهای دیداری، پراکنده در پهنهی ایران و انباشته در موزههای ایران و جهان، بلکه به دلیل دیرینگی چند هزارسالهیی که دارد. در ردیف زبانهای غنی جهان میباشد. من در اینجا، از نیکویی که زندهیاد دکتر رضازاده شفق، در دیدارهای پربارمان به من کردند، یاد و سپاسگزاری کنم. ایشان همیشه میگفتند: ارزش هیچ نویسنده و شاعری را نباید – به سلیقهی شخصی – سنجید ولی اگر میخواهی فارسی یاد بگیری، شاهنامه را بخوان! و اگر واژهای فارسی برایت ناآشناست، به «واژهنامهی مجمعالفرس اسدی» نگاه کن. این زبان، پس از گذشت هزارهها و پس از چند بار دگرگونی بنیادین «پارسی باستان/اوستایی/پهلوی و دری- فارسی میانه» که بدست ما رسیده است، هنوز همچون سروی بالابلند بر رابطهی فرهنگی ما با انسانهای دیگر، روشنایی میبخشد. در گذر از این هزارهها، زبان گفتاری مردم ایران، زبانی بود که پاسخگوی همهگونه نیازهای ارتباطی سرزمینی پهناور با تمدن درخشان جهانی بوده است. زبانی که ابزار ارتباطی ملیتهای گوناگون ملیونی ایران جغرافیایی آن دوران بود، بدون برخورداری از پویایی، گستردگی و غنا، نمیتوانست پایایی خود را تا امروز نگهداری کند. بگذریم از آنچه، استاد بهار با درج یک به یک نسکها و نوشتارها، شماری بیشمار از واژهها را به ما میشناساند، هر پژوهندهیی میتواند به سنجش خود، توانایی این زبان را در برخورداری از واژههای دانشی هزارهها بپذیرد.
[1] – این همایشواژه را برخی بگونهی «هندواروپایی» مینویسند. به گمانم دلیل این نگارش، بیشتر جنبهی سیاسی- واکنشی دارد. این راستای زبانی را نمیتوان با مجموعهی جغرافیایی ردهبندی کرد. اگر در آینده ردهبندی سیاسی- جغرافیایی اروپا درگون شود، باید دوباره به همین نام ردهی دانشی رویآورد. بهتر اینست که برخی از رشتههای دانشی، از خواستهای قومی- دینی- سیاسی دور نگهداشت. همین شیوهی نادرست، در سدهی نیزدیک، دربارهی نامهای جغرافیایی نیز بکار گرفته شده است. برخی کشورهای تازهپا – بهر دلیل- به دستبرد نامهای جغرافیایی و تاریخی دیگر کشورها پرداخته اند که بکارگیری این ساختهها جز نشانی نادانی و تنشخواهی نیست.
[2] – اگر چه بسیاری پروفسور حسابی را فیزیکدان می دانند اما جالب است که ایشان علاوه بر تحصیل در رشته فیزیک ،در رشته زبان و ادبیات فارسی هم تحصیل کرده و به نوعی صاحب نظر بودند.
[3] این بخش را از نوشتار دکتر حسابی با عنوان « توانایی زبان فارسی » برگرفته ام. استاد کتاب دیگری نیز با عنوان: « وندها و گهواژه های فارسی» نوشته اند.
[4] – این بخش با اندکی دگرگونی فرازمندی، از نوشتار پرفسور محمود حسابی برگرفته ام و بکاربری همایشواژهی «هندواروپایی» به دلیل احترام به گزینش ایشان است.
[5] – همان جا
[6] – تاریخ زبان فارسی، محمد تقی بهار
[7] – تاریخ زبان فارسی، محمد تقی بهار