روزی روزگاری


روزی روزگاری
روزی روزگاری ،در پستوی خیالم دنبال تو می گردم. روزی روزگاری، تو را دوباره پیدا خواهم کرد. غبار نشسته بر روی تو را با کف دستانم پاک خواهم کرد. روزی روزگاری ، با فراخ بال و فارغ از دلهره و تشویش تو را صفحه به صفحه ورق خواهم زد .بی دغدغه ی فردا فقط تو را مرور خواهم کرد. به تلخیهایت می خندم که دیگر به کامم تلخ نیستند و به شیرینی هایت لبخند می زنم که مرورش هم مرا پر از حس خوب و شادمانی می کند. دل نگرانی هایت را چه بی دلیل می یابم،آنهابودند که تو بدانی هستی و در تکاپوی حیاتی. من لحظه لحظه ی عمرم را لابه لای ورق هایت به تماشا می نشینم. لابه لای ورق هایت جان گرفتم ،نوپا شدم ،کودک شدم ،بالغ شدم، جوانی کردم ، میانسال شدم و پیر . لابه لای ورق هایت بودنم را زندگی کردم . روزی روزگاری در سکوت خود به ناگفته های جا مانده از قلم می اندیشم و صدایشان را فقط به آوای آهی که از عمق وجود بر می آید، می شنوم. فرصتی برای جبران نیست .پس بی دلیل ای کاش و اگر و اما ندارم. ترس هایم لابه لای ورق هایت گم شده اند ، رازهایم دیگر راز نیستند آنها نامِ حقیقتِ پنهان تا ابد را گرفته اند،همه چیز رنگ و بوی آرامش می دهد، تو را همچون داستانی دلفریب و زیبا می خوانم . از برگ برگت لذت می برم که خوب و بدش را زنده بوده ام و زندگی کرده ام، روزی روزگاری با چشمانی بسته خط به خط تو را می خوانم، و به همگان می گویم که تو بی نظیر ی کتاب زندگی من،دوستت دارم زیرا تمام من در تو نقش بسته.
بهار
۱۴ نوامبر ۲۰۱۹ وین

مطالب مرتبط

Leave a Comment