فصل هشتم فریاد عاشقی

فصل هشتم

افکار روشن و موج مثبتی که در اشکال ترسیم شده کاملا به وضوح مشاهده می شود. اما عشق و علاقه ای به مهندس نادر احساس نمی کند نازنین فقط و فقط به کارهایش می اندیشد و آینده را کاملا خوب پیش بینی می کند. از طرف دیگر مهندس نادر زمانی تصمیم به ازدواج فوری با نازنین را دارد و می خواهد قبل از یک سری از کارهای پژوهشی و علمی که به او پیشنهاد شده و همچنین پروژه هایی که خارج از دروازه ها برای عملکرد برتر ی از تکنولوژِی انجام می شود،
سریعا تشکیل خانواده دهد و بعدا به کارها با آرامش بیشتری سر و سامان دهد. اما نازنین در حال حاضر آمادگی آن را ندارد خانواده او بخصوص مادرش اصرار بر این قضیه و رفتن نازنین به خانه مهندس زمانی می باشند و خوشبختی او یکی از آرزوهای مادر است. نازنین عاشق کارش می باشد تا هنرش به خارج از مرزها نیر کشیده شود. نادر احساس او را در میابد و به هنرش ارج می نهد. تشویق زیادی هم برای رسیدن اهداف او را دارد. صبر می کند تا نازنین داوطلبانه در کنارش بماند. مهندس نادر زمانی سخت عاشق نازنین است و زندگی را در او خلاصه کرده و هر چی او بگوید همان خواهد شد. او نمی تواند مانند نادر وبا احساس او برابری کند یقینا نیاز به زمان بیشتری دارد تا به این مرحله شاید برسد. زندگی نازنین حالت عادی خودش را گرفته اما کما بیش آن تصویر چهره که ساکت در گوشه ای قرار دارد و در سکوتش هزاران ناگفته ها را می توان شنید. نمی توان نادیده گرفت بهر حال عزیز و چون یک قبدیس برایش مقدس است. این روزها مهندس نادر زمانی به شوق نامزدش روی پروژهای عظیم کار می کند و رفته رفته این فعالیت از مرزها پا فراتر نهاده و ایشان از زمره بزرگترین فعالان به دنیا معرفی شده اند. چنان زندگی رویشان لبخند می زند که روز به روز عاشق تر از گذشته به نازنین عشق می ورزد.

تا اینکه برای ماموریت بسیار مهمی دعوت به همکاری با شرکت های بزرگ جهان شده، منتظر فرا رسیدن زمان آن می باشد. خانواده اش بسیار در تکاپو هستند بخصوص مادر خوشحال که عروسی آنها سر میگیرد و بزودی نوه عزیز اش را در آغوش خواهد گرفت. نوشین با تمام گرفتاری ها از فکر نازنین خواهرش یک لحظه آرام و قرار ندارد. چون حقیقت برایش روشن بود او را بر آن وا میدارد چون دوره نقاهت را نازنین می گذراند و احتمال برگشت و گرفتاری او مجددا پیش خواهد آمد. از آن احساس پوچ هنوز اثر بسیار اندکی به جا مانده و نیاز به گذشت زمان دارد تا محو شدن کامل این ماجراست. از این رو مدام با خواهر در تماس بود اگر کوچکترین نگرانی از او مشاهد می کرد همه چیزش را رها کرده و به سرعت به نزد خواهر می شتافت.

نازنین سرش را کاملا با نقاشی ها گرم کرده هر از گاهی برادران با همسرانشان به دیدن و احوال پرسی گرد او جمع می شدند، بیشترین تقاضای آنها این بود که گذاشتن نمایشگاهی بسیار دیدنی از تمامی کارهای نازنین در یکی از نقاط معروف شهر بود. آنها هم اعلام آمادگی و کمک و مساعدت می کردند و خانواده سیار منسجم و گرمی را تشکیل داده بودند.

نازنین هم با تمام سنگ صبور بودنش و نشستن و گوش کردن به درد دل دوستان و در به در به دنبال چاره ای برای دیگران و جستجو کردن برای آنها خودش هم آدم هست و عشق و رویایی به سراغش آمده چیزی که اصلا منتظرش نبوده هم اکنون در یک قدمی او در کنارش ایستاده تا اینکه اجازه دخول بگیرد و بساط عروسی راه بیاندازد. نیمه گم شده خودش را به همگان نشان دهد و خوشبختی که همیشه منتظرش نشسته بود، اکنون از آن او خواهد بود به شرطی که همه با او هم عقیده و همفکر

شوند و هم دلی کنند. تا آن دو دلداده به مراد دلشان برسند، نازنین در کنار نادر زمانی احساس خوشبختی و خوشحالی نمی کرد. ولی او به ملاقاتش آمده و از آینده و خوشبختی و خانه عشقی که برای نازنین می سازد. صحبت می کند.
«با پرده های الوان آبی و در مورد بچه ها آنقدرشلوغ و پر سروصدا هستند که دیوارهای منزل به لرزه میافتد.»
نازنین با دیدن برادر الهام امید را کم کم در قالب آقای رضایی می بیند و کاملا جای او را در کنارش پر کرده. به هر حال آقای رضایی هر چه زمان می گذشت بیشتر تردید پیدا می کرد.

انگار از کاری که کرده بیشتر احساس ندامت و پشیمانی می کرد. تحصیلاتش را در رشته مهندسی به پایان رسانده بود و بقول دوستانش خوش لباس و خوش استیل هم بنظر می آمد. بنابراین دیگرهیچ مانع ای برای رفتن و پا پیش گذاشتن و مقدمات عروسی را فراهم کردن را نداشت. حالا دیگر بسیار زیاد رفت و آمدها صورت می گرفت حتی به منزل آنها هم می آید و فکر نازنین کسی به جز او نیست. خانواده هم کم کم از این ماجرا با اطلاع شده و با نظر نازنین هر چه باشد موافق هستن. دمکراسی در منزل آنها حرف اول را می زند و عملکرد خوبی هم دارد. نازیلا خواهر کوچکتر که سالها پیش برای ادامه تحصیل با همسرش به اروپا رفته بود خیلی زود با زندگی آنها عادت کرده و موفقیت های گوناگونی از او به چشم می خورد. تصاویر بسیار چشم نواز ارسال می کند زندگی بسیار راحت و شادی را همراه با دوستان بسیار فراوان می گذراند رنگ زندگی را در آنجا سبز می بیند و همه چیز را با طراوت و خوشبختی را بهار گونه احساس می کند.

اتریش وین

30 اپریل 2019
نویسنده ملیحه ضیایی فشمی

مطالب مرتبط

Leave a Comment