- هر کسی که سوار قطار میشه ، میخاد درجه یک باشه یا دو … به یه هدفی سوار میشه…
- یکی میره که شروع کنه یه شروع دوباره ایی رو یه شایدم به امید یه زندگی جدید دل بسته به رفتن و موندن
- یکی فقط میخاد برسه برسه به آخر خط و همون جا بمونه.
- یکی دیگه رسیدن به آخر خط راضیش نمیکنه و یقین داره که ادامه میده.
- یکی فقط سوار میشه، بی هدف و سرگردان، اگه ازش بپرسی کجا میری، میگه: نمیدونم… میرم تا جایی که قطار بایسته!
- یکی هدفش از سوار شدن رسیدن به مقصدی که؛ میدونه، و سال هاس که منتظرش بوده.
- اون یکی هدفش از سوار شدن، رسیدن به همونی که شاید تو رویاهاشم تصور نمی کرده.
- اون یکی سوار میشه نه برای این که بره، فقط یه سرک بکشه و برگرده.
- اون یکی میگه من تنها سوار نمیشم، فقط و فقط با تو سوار میشم،و وقتی سوار میشن، می فهمن که یه با هم بودنی هم بوده که خیلی وقته گم شده …. و چقدر ارام بخشه !
- یکی سوار میشه که انتقام بگیره،
- یکی سوار میشه که بره و ببخشه، یادش بره که چرا سوار شده.
- یکی هم سوار میشه که نه انتقام بگیره، نه ببخشه، فقط میخاد از وضع موجود راحت بشه!
- یکی دیگه میدونه اگر سوار شد دیگه برنمی گرده، اون یکی میدونه اگه برگرده دیگه نمیتونه سوار بشه!
- یکی اصلابرگشتن و موندن براش مهم نیست اینقدر میره همراه این قطار که اشک هاش خشک بشه.
- یکی اینقدر عاشقه که اصلا متوجه هیچ چیز نیست، هیچ چیز رو نمیبینه؛ فقط آخرین بوسه ی گرمش رو مدام تو ذهن و قلبش مرور میکنه و به خیال دیدنش با ریل قطار همراه میشه !
- یکی میاد، یکی میره، یکی میمونه که شروع کنه ، یکی میره که دیگه نیاد، یکی میاد که دیگه نره ، یکی میره که دیگه برنگرده، یکی بر میگرده که بمونه …
- تمام این یکی ها حتما دارن کسایی رو که دعا میکنن ….. که چشم براهند ….. که برگردن ….که شایدشیمون بشن از رفتن…
- یکی هم روی سکوی ایستگاه قطار زل زده به این مسافر ها یی که شاید تکلیفشون رو بدونن شاید هم نه !و پیش خودش میگه: خدایا اینا برا چی سوار شدن؟ آیا پیاده هم میشن؟
- و همه این یکی ها هر چه که در هدف با هم فرق داشته باشن ولی همشون وقت سفر یه چیز رو می شنون ” خدا نگهدار “
- سحر هاشمی
- وین – 3 مای 2015