یادگاری های ورزشی مرتضی سیف زاده در موزه کمیته ملی المپیک/ هدایایی که جاودانه شدند

یادگاری های ورزشی مرتضی سیف زاده در موزه کمیته ملی المپیک

هدایایی که جاودانه شدند/ مهدی زارعی

 

یک دوبنده زرد وزنه برداری، یک عکس قدیمی که تقریبا تمام افراد حاضر در آن از دنیا رفته اند و یک دفترچه خیلی کوچک؛ آن قدر کوچک که در جیب جلوی پیراهن هر انسانی جای می گیرد.

این ها چیزهایی است که در ظاهر هیچ ارزشی نمی توانند داشته باشند اما همه این ها می توانند باارزش ترین یادگاری هایی باشند که به یک موزه تحویل داده می شود. فقط کافی است که آن دوبنده، مزین به آرم کمیته ملی المپیک ایران در نیم قرن قبل باشد؛ همان سپرهای هخامنشی که درون آن نام ایران به دو زبان فارسی و انگلیسی و نمادهای پرچم ایران به چشم می خورد.

عکس هم می تواند جمعی از بزرگ ترین خدمتگزاران و مشاهیر ورزش را در خود جای داده باشد و سرانجام..آن دفترچه کوچک می تواند حاوی دستخط جمعی از بزرگان ورزش ایران باشد. بزرگانی که در خاک آرمیده اند و تنها دستخط آنها ماندگار شده است…

این ها گنجینه ای بود که توسط سید مرتضی سیف زاده پیشکسوت وزنه برداری و ملی پوش اصفهانی وزنه برداری در دهه 40 به موزه کمیته ملی المپیک اهدا شد. هدیه ای که ایکاش قدر آن دانسته شود…

***

سیف زاده برای اهدای یادگاری های باارزش خود، جمعه شب راهی تهران شد، صبح شنبه با چمدانی کوچک رهسپار کمیته ملی المپیک شد و بعد از مدتی گفتگو با محمود عبداللهی روابط عمومی کمیته،ساعتی بعد در طبقه دوم ساختمان، میهمان حسن رنگرز بود؛ قهرمان پیشین کشتی فرنگی جهان که حالا مرد اول موزه کمیته ملی المپیک است.

هنوز گپ و گفت های اولیه تمام نشده بود که بهرام افشارزاده هم از راه رسید. افشارزاده هم مثل سیف زاده اصفهانی است و در شمار سوابق متعددی که در ورزش کشور داشته است، می توان به سرپرستی فدراسیون وزنه برداری اشاره نمود. سیف زاده از عادت سحرخیزی افشارزاده گفت که زبانزد ورزشی هاست و صحبت از این شد که در حال حاضر علیرضا دبیر عادت سحرخیزی را از او به ارث برده و عمده جلسات کشتی را در اولین ساعات کاری روز برگزار می کند.

در این لحظات، عکاس کمیته چند ثانیه ای در دفتر حضور داشت و سه چهار عکس از این جلسه گرفت. عکس باارزش و قدیمی سیف زاده هم قرار بود اسکن شود و به قهرمان تحویل داده شود اما اسکنر مربوطه خراب بود و یک دوربین دیجیتال کار اسکنر را انجام داد. فقط ایکاش که عکسی با کیفیت مناسب گرفته شده باشد.

***  

صحبت از کارهایی که سیف زاده برای وزنه برداری اصفهان و کشور کرد، از جمله گفتگوهای این لحظات بود. از تهیه وسایل بسیار پیشرفته گرفته تا ایده ساخت خانه وزنه برداری اصفهان و عملی کردن این اقدام توسط سیف زاده. آن هم در حالی که تمامی سالنهای مشابه چند منظوره هستند اما به عقیده سیف زاده:« نباید تنها نوک بینی مان را ببینیم بلکه باید به آینده های دور هم فکر کنیم. به همین خاطر خانه وزنه برداری را ساختم که تا 50 سال آینده هم در کار پرورش استعدادها و اردوهای وزنه برداری با مشکلی روبه رو نشویم.»

از سهراب مرادی و دیگر قهرمانانی هم صحبت شد که بعد از محرومیت، تقریبا وزنه برداری را کنار گذاشته بودند اما با پیگیری های سیف زاده بود که به به مسابقه بازگشتند و یک بار دیگر درخشیدن را از سر گرفتند.

***

پس از رفتن افشارزاده، مدتی صحبت های متداول و خاطرات بودند که ذکر می شدند. دفترچه یادگاری سیف زاده بهانه ای شده بود برای یادآوری خاطرات ورزش ایران. وزنه بردار اصفهانی حاضر در اردوی قبل از المپیک 1964، دست به ابتکاری بزرگ زد و از سایر حاضران در اردو خواست تا با دستخط خود، یادگاری در دفتر بنویسند و البته در صورت تمایل، عکسی از خود نیز ضمیمه دستخط شان کنند.

هرچند عکسی در دفترچه موجود نبود اما دیدن متن های کوتاه؛ اشتباهات املایی و بعضاً خط خوردگی ها نشان می داد که 55 سال قبل، بسیاری از این قهرمانان چه فشاری متحمل شده اند تا چند کلمه ای بنویسند. کاری که نامأنوس بود و به همین خاطر باید حسرت خورد که چرا مصدومیت مانع از حضور سیف زاده در المپیک شد، یا این که چرا دو سال قبل از آن، ایران ناگهان تصمیم گرفت از حضور در بازیهای آسیایی جاکارتا خودداری کند. شاید اگر مرتضی در این مسابقات حضور داشت، یادگاری های بیشتری تهیه می کرد و حتی شاید همچون معدودی از بزرگان مثل علی کنی و منیز مهران تصمیم می گرفت خاطراتی از این سفرهای بزرگ تهیه کند.

اما این اتفاقات رخ نداد و حالا می توان دلخوش داشت که مثلا دستخط غلامرضا تختی، ابراهیم سیف پور، محمدعلی صنعتکاران، منصور مهدی زاده قهرمانان کشتی، محمد نصیری و پرویز جلایز مدال آوران المپیک 1968 وزنه برداری، کامبیز جمالی و منصور امیرآصفی و عزیز اصلی ملی پوشان فوتبال، جلال کشمیری، تیمور غیاثی و وهاب شاهخوره دوندگان کاروان ایران چگونه بوده است. این همان گنجینه ای بود که در نگاه اول دفترچه ای قدیمی به نظر می رسید؛ دفتری که در یک جیب پیراهن جای می گرفت!

***

در این میان ارادت سیف زاده به غلامرضا تختی سبب شد که رنگرز هم خاطره ای جالب از تختی بیان کند. خاطره ای که چندی قبل مهدی یعقوبی برنده نقره المپیک 1956 برای رنگرز گفته بود. خاطره ای از سفر یعقوبی و تختی از آلمان به سمت ایران با ماشینی که متعلق به یعقوبی بود و از روی پلی پایین افتاد. تمام چیزهای موجود در ماشین از بین رفت و تنها چیزی که باقی ماند، یک امانت بود که از آلمان به آنها تحویل داده شده بود تا در تهران به صاحبش برسانند. بی پولی سبب شد که یعقوبی پیشنهاد دهد که آن امانتی را بفروشند و در تهران، پولی معادل آن به صاحبش بدهند. اما این پیشنهاد چنان تختی را ناراحت کرد که یقه یعقوبی را گرفت و او را به دیوار چسباند؛ زیرا نمی توانست تصور کند که چنین کاری با یک امانت شود.

****

دقایقی بعد، با آماده شدن لوح ها و برگه های مخصوص، خاطرات نیز به پایان رسیدند و کارهای رسمی مربوط به اهدای یادگاری های قهرمان به موزه انجام شد. در این شرایط به اهدا کننده، دو ورق داده می شود که در یکی از آنها مشخصات خود را باید یادداشت کند و در دیگری لیستی از هدایای خود ارائه نماید. پس از آن رنگرز و سیف زاده راهی طبقه سوم کمیته ملی المپیک شدند که تمامی یادگارهای مربوط به قهرمانان ایرانی در این بخش، جای می گرفت. در این جا قرار بود با دادن لوح تقدیری به پیشکسوت وزنه برداری از وی و هدایای او تقدیر به عمل آید. عکاس هم به این جمع اضافه شد و تصاویری از لحظه تقدیر از سیف زاده ثبت شد.

رنگرز پس از آن باید در جلسه ای حضور پیدا می کرد و به این ترتیب مراسم به پایان رسید و از آن جا به بعد نوبت به راهنمای موزه بود که توضیحاتی راجه به تصاویر، مجسمه ها، مدالها و البسه موجود در موزه به سیف زاده ارائه دهد. هرچند قهرمان 80 ساله اسبق وزنه برداری، خود تاریخ زنده این ورزش است و نیازی به شنیدن این توضیحات ندارد.

***

از جمله توضیحاتی که سیف زاده داد و شاید کمتر کسی بداند، درباره جعفر سلماسی اولین مدال آور ایران در تاریخ بازیهای المپیک بود. این که سلماسی حافظ کل قرآن کریم بوده و این مساله را کمتر کسی شاید اطلاع داشته باشد. یا ماجرای کم کردن وزن محمد نصیری در مسابقات قهرمانی آسیا در عراق. نصیری درباره کاهش وزن خود گفته بود: می خواستم در وزن اول مسابقه بدهم و سرود ملی ایران، نخستین سرودی باشد که با قهرمانی من در سالن مسابقات پخش شود!

***

با پایان بازدید از موزه، سیف زاده در بازگشت به اصفهان تعلل نکرد و گفت: از قدیم به ما گفته اند باید غذای مان را جایی بخوریم که صدای النگوهای همسرمان را بشنویم! هرچند مصداق شعر« بهرام که گور می گرفتی همه عمر…» این بار این سیف زاده بود که دستخطی به یادگار نوشت و تقدیم نگارنده( مهدی زارعی) کرد. شاید روزی من هم یادگاری برای جوانان نسلهای آتی نوشتم!

به هر شکل کار بزرگی بود که در اصفهان با قهرمان وزنه برداری آن آغاز شد؛ با این امید که دیگر قهرمانان نیز چنین کاری را ادامه دهند. این مبارزه ای است بین قهرمانان و فراموش شدن و موزه کمیته ملی المپیک با وجود بسیاری نارسایی های خود، می تواند جایگاهی باشد برای جاودانه شدن خاطرات قهرمانان.

 

مطالب مرتبط

Leave a Comment