یک قاچ کتاب: ورود محمد شاه از سفرنامه اولیویه

یک قاچ کتاب:سفرنامه اولیویه

ورود محمد شاه

از جانب حاکم به ما اطلاع داده بودند که شاه روز دوازدهم یا پانزدهم سپتامبر وارد تهران خواهد شد. پس روز هفتم و هشتم دستور جمع آوری اسبابها و تدارک مراجعت برگ و ساز داده، روز نهم از تجریش به تهران وارد شدیم.

در بین راه سوارهای بسیار دیدیم که از لشگرگاه مرخص شده به خانه های خود به دهات می رفتند. چون به شهر رسیدیم تمامی کوچه ها از نفرات عسکری مملو بودند. همچنان کاروانسرایی که در آن منزل داشتیم، حجرات و بیرون بام و ایوانها و سقفها و غیره پر از لشگریان بود. اما حجره منزل ما دست نخورده به همان حالتی که گذاشته بودیم، باقی بود.

در اثنای هشت روز، ازدحام سپاهیان به درجه ای رسید که به هیچوجه جای خالی در شهر نماند، الّا خانه های خود اهالی شهر که مقرر بود کسی در آنجا منزل نکند. و آنانکه از سپاهیان منزل نیافتند، در میدانهایی که در داخل شهر بود، اردو می کردند. اگر آنجا هم تنگی می کرد، در کوچه می خوابیدند. با وجود این جنجال و ازدحام، بهیچوجه خللی در شهر پیدا نشده و کمال آسودگی مردم را حاصل بود. این سپاهیان متصل سرازیر می شدند. آنها که تازه می رسیدند، یک روز یا دو روز بیشتر اقامت نکرده، مرخص خانه می شدند، و دیگران به جای آنها می آمدند.

ورود شاه

روز چهاردهم خیمه و خرگاه و تجمّلات سفر حاجی میرزا ابراهیم، وزیر اول شاه وارد گردید. عمارات شاهی را آب و جارو زده، صفا می دادند که فردا شاه تشریف خواهد آورد.

روز پانزدهم شاه نیامد…

روز پانزدهم قرار بود که شاه وارد تهران شود و مدتی بود که در حوالی فیروز کوه بود. اما چون ساعت سعد نبود، دو روز تأخیر شد. سابق گفتم که تمام ایرانیان از بزرگ و کوچک و عالم و جاهل، هیچ کاری را بدون اختیار ساعت سعد و استشاره و تصدیق اهل تنجیم نمی کنند.

شاه همه وقت چند نفری از اهل تنجیم در خدمت دارد که حرکات و اعمال شاهانه را به اراده خودشان تقدّم و تأخیر می کنند.

روز بیستم شاه وارد شهر شد. تشریفات ورود ایشان را بواسطه شلیک توپ خبر دادند.

دو ساعت به ظهر مانده، در عمارت دوم خود فرود آمدند. جواهرات بسیاری زینت پیکر خود کرده بودند. خاصّه بازوهای ایشان که غرق جواهر بود. این جواهرات بعضی از اخلاف کریم خان گرفته شده، و بعضی نیز از نبیره نادر شاه در همین سفر به چنگ آمده بود. سه ربع بعد از ورود محمد شاه، حاجی ابراهیم خان به همراهی سایر وزرا وارد گردیدند.

رفتار و کردار شاه

همان روز پنج ساعت از ظهر گذشته، شنیدیم که آغا محمد شاه بودن خود را با عمل موحشی و سیاستی که موجب اندوه تمام رجال دولت و سایر مردم شد، اشعار و اعلان فرمودند و
آن چنین بود: در میان اسبابهایی که از مشهد تحصیل کرده بودند، صورت «شاهرخ شاه» بود که یکی از نقاشان فرنگی از قراری که می گفتند، بسیار شبیه و خوب کشیده بود. این تصویر را به یکی از خدام سپرده بودند و خیال داشتند در اطاق نشیمن خود بگذارند. چون [شاه] وارد شدند،تصویر مزبور را خواستند. چون بار گشاده گردید، شیشه صورت شکسته و مختصر عیبی هم به خود صورت رسیده بود. به محض دیدن، شاه به غضب رفته، پیش از آنکه حرفی از آن بیچاره بشنود، یا عذری بپذیرد، امر کرد تا چشمهای وی را کندند و تمام مایملک وی را ضبط کردند و از تهران بیرون فرستادند. این قسم سیاست در ایران فراوان و بسیار معمول است. اما غالبا در حق کسی اجرا می شود که شأن و رتبه ای و داعیه ای دارند، و به جهت اطمینان از تقلّب وی از حلیه بصر عاری می کنند. اما طبقه پست، از نوکر و رعیت اگر تقصیری قلیل کنند، چوب به کف پا زده [و فلک] می شوند. اگر به گناهی بزرگتر مرتکب شوند، به قطع گوش، دماغ و انگشتان سیاست شوند. لیکن آغا محمد شاه در حق خدّام خود چون غضب کند، سیاستهای ظالمانه و رفتاری سخت نماید. مثلا امر به گشودن و شکافتن شکم و بیرون آوردن امعاء و احشای آن بیچاره می کند و گاهی ستمکاری را به جایی می رساند که روده های آن بدبخت را به دور گردنش پیچیده، هم چنان زنده و نیم جان به پیش سباع درنده افکنده و طعمه جانورانش می کند.

سفرنامه اولیویه،ترجمه محمدطاهر میرزا،انتشارات اطلاعات،۱۳۷۱
ص۹۲تا۹۶

باز نویسی: سحر هاشمی

مطالب مرتبط

Leave a Comment