یکى از رازهاى موفقيت

?? یکی از رازهای موفقيت به راستی كه موفقیت من ، زمانی آغاز شد كه دست از جنگ هاى كوچك شستم و براى نبردهاى بزرگ آماده شدم و نبردهاى كوچك را به جنگجويان كوچك واگذار كردم. دست برداشتم از جنگیدن با کسانی که با بخل و حسادت با من برخورد می کردند. دست كشيدم از جنگیدن با افرادى كه به دليل نقصان ها و مشكلات روانى خودشان، مرا آزرده مى كردند. دیگر به دنبال جنگیدن برای اثبات حقوقم در خانواده نبودم!! ديگر سعی نکردم با ناديده گرفتن خودم، همه را…

ادامه مطلب...

سایه تنهایی فصل شانزدهم

فصل شانزدهم سایه تنهایی محمد در تماسی گفت: مادر و خانواده اش مرا دعوت کردند! با اتو مبیل به دنبالم آمد و دسته گل بسیار زیبایی را به من تقدیم کرد؟ چقدر عشق زیبا بود زندگی با وجود محمد خوشبختی به همراه داشت. دیگه احساس تنهایی نمیکردم وجود امین هم فراموش میشد. مادر و پدرم مرتب با من در تماس بودند که هر چه زودتر به نزد آنها باز گردم! گفتم: عزیزم شما آماده شدید برای یکماه کارهای اداره را انجام بدید؟ گفت: بله حتما سعی میکنم از خودتان هم…

ادامه مطلب...