فصل پنجم قطار سرنوشت

  فصل پنجم ثریا خانم تا آن لحظه ساکت نشسته بود و به حرفهای همراهان گوش میداد. خانم دکترگفت:  شما خانمها خیلی بد بین هستید وخواهش میکنم از حرفهای من ناراحت نشید؛ بدون شناخت دیگران آنها را زود مورد قضاوت قرار میدهید؟ ضمنا شما در مورد مردان هم خیلی عجولانه نظر دادید. مریم گفت واقعا حرفها عین حقیقت هست واین بلایی بود که بر سرم آمد؛ شما بودید نظر دیگری پیدا میکردید؟؟ کاملا درسته اما همه مردان را در یک کفه ترازو میگذارید قدر و اندازه شخصیت و انسانیت همه…

ادامه مطلب...

بهار زمستان غربت

آغاز سال رو دوست داشتم از سفیدی ها بنویسم ,از لبخندها و از اتفاقات خوب . دل درد مند رو نمی تونی مجبور به این کار کنی . آنچنان غرق ماتم هم وطنان هستم که آسمون رو در غباری غلیظ و زمین رو در تلی از خاکستر می بینم. آرزوهایی که پر پر شد. رویاهایی که به باد رفت ،جانهایی که گرفته شد . چرا و به چه علت ؟ مخلص کلام همه ی آنها به دنبال اندکی آزادی و آرزویی نچندان عجیب و غریب و رویایی دست یافتنی پر…

ادامه مطلب...