قطار سرنوشت فصل ششم

  فصل ششم گفتم. همانطور که برای شما رازم را افشا کردم و در حقیقت دردل چندین ساله را باز نمودم که تا بحال یقینا جرات باز گو کردن انرا هم نداشتم اما شما را کاملا قابل اطمینان و خیلی متشخص دیدم که نا خود آگاه سفره دلم باز شد و مشکلاتم را در میان گذاشتم… دکتر ثریا در حالیکه شادی از چشمانش میبارید با لبخند محبت آمیزی گفت. عزیزم هم اکنون یک قدم جلو گذاشتیم زیرا شما به من اعتماد کردید، واین خودش جای بسی شادمانی دارد؟!  زری جان…

ادامه مطلب...