فصل هفدهم ساعات و دقایق بسرعت میگذشت، روزهای تاریک و سیاه شب میشدند و مرا به افکار گوناگون میکشاند؟ مهربانیهای دکتر ثریا و همچنین کارشرکت درغیبت من چگونه خواهد شد؟؟ گذشته دکتر احمدی و میسر نشدن دیدارهای بعدی همه وهمه مانند پرده سینما از جلوی دیدگانم بسرعت میگذشتند اما قادر نبودم دوباره و مجددا به روزهای شیرین گذشته در کنار هم بودن باز گردم؟؟ از بس فکرهای بیهوده کردم به تنگ آمدم و خسته شدم به دنبال یک چیز بهتر و مناسب تر میگشتم تا از شر این ماجرایی…
ادامه مطلب...