خاطرات تلخ فصل هشتم

  خاطرات تلخ فصل هشتم زندگی با وجود آن خواهر کذایی غیر قابل تحمل شده بود، اجازه نمیداد ازموقعیتی که در آن هستیم از جوانی از نعمت پدر و مادر و برادرها استفاده نماییم و بعناوین مختلف بقول برادر بزرگم همیشه و جودش در زندگی ما یک مسئله لاینحل بود؟! راستش ازدواج نکردن ناخواهریم با مشکلات و مسائلی که پیش آورده بود، بزرگترین مسئله و دغدغه خانواده ما بود! آنقدر بدون خواستگارتوی خانه مانده بود که هیچگاه فکر نمیکردیم کسی پیدا شود و او را ببرد اما این امر نا…

ادامه مطلب...

رادیو تیام؛ تعطیلات و تابستان

  رادیو تیام 💚🤍❤️شنبه ۲۷ آگوست ۲۰۲۲💐ساعت ۱۵-۱۶ موضوع: تعطیلات و تابستان همراه با استاد وطن و 🥰meine Wenigkeit سحر  💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 خانه دلتنگ غروبی خفه بود  مثل امروز که تنگ است دلم  پدرم گفت چراغ  و شب از شب پُر شد  من به خود گفتم  یک روز گذشت  مادرم آه کشید  زود برخواهد گشت ابری آهسته به چشمم لغزید  و سپس خوابم برد  که گمان داشت که هست این همه درد  در کمین دل آن کودک خرد؟  آری آن روز چو می رفت کسی  داشتم آمدنش را باور  من نمی…

ادامه مطلب...

قسمت ششم خاطرات تلخ

  خاطرات تلخ قسمت ششم یکی از بدترین کارهای آذر که بیشتر به ضرر خودش هم تمام میشد این بود که تمام فکر و ذکرش را معطوف به رویدادهای زندگی من میکرد و اینکه چطور میتواند مرا از همان قدرت کذایی بقول خودش پایین بیاورد!؟ لحظه ای فکر نمیکرد بجای اینهمه اتلاف وقت و نقشه کشیدن و اعصاب خودش را خورد کردن، سعی برآن نداشت خودش را از جایی که هست ارتقاع دهد و بالا بکشد نه اینکه مرا بپایین بیآورد تا درست مساوی هم و در یک ردیف بشویم؟!…

ادامه مطلب...

خاطرات تلخ قسمت پنجم

قسمت پنجم خاطرات تلخ: هنگامی که کودک بودم به بیماری لاعلاجی دچار میشوم مادرم با نگرانی بالای سرم آنقدر ناله سرمیدهد و میگرید که بخواب میرود. ناگهان با دیدن خواب خوبی سراسیمه از خواب پریده،  متوجه حال من میشود که از او طلب آب میکنم!؟ از آن ببعد مادرم مرا نظر کرده میخواند و هرچه بلا سرم میآمد، بوسیله خواهر بهتر از جانم انگار دستهایی نامریی مرا نجات میداد؟ همیشه امیدوار و خوشبین بودم، صبر میکردم تا موفقیت خودش آرام آرام از راه میرسید. در حالیکه رشته زندگیم لحظاتی بمویی…

ادامه مطلب...

قسمت چهارم خاطرات تلخ

قسمت چهارم خاطرات تلخ شاید هر کسی برای یکبار هم که شده به این درد مبتلا شده باشد و طعم شیرین عشق را چشیده اما رنجهای آن را نمیشود تحمل نمود بخصوص در شرایطی که من این احساس را تجربه میکردم؟ بلاخره تصمیم خودم را گرفتم زندگی غیر قابل تحمل بود و رنجهایی که طی گذشته های دور از خانواده، از زندگی و از دیگران کشیده بودم همه و همه جلوی رویم یک بیک رژه میرفتند؟ من تنها بودم و سیلی ازغمها یکشبه به قلبم تاخته و مرا خلع سلاح…

ادامه مطلب...

رادیو تیام؛ دکتر شهریار فقه کریمی

رادیو تیام    فرکانس 94.0                  شنبه 23 ژولای 2022        ساعت 15:00 به وقت اتریش و 17:30 به وقت تهران موضوع برنامه: مقدمات ورود به دنیای ارز دیجیتال  در گفتگو با : کارشناس ارشد امور مالی و مدرس بورس و ارزهای دیجیتال ( رمز ارزها ) وقتی جوان بودم، قایق‌سواری را خیلی دوست داشتم. یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق‌سواری می‌کردم و ساعت‌های زیادی را آنجا به تنهایی می‌گذراندم. در یک شب زیبا و آرام،…

ادامه مطلب...

رادیو تیام؛ با حسین عباداللهی

رادیو تیام   موضوع برنامه: فیلم سینمایی کوتاه ” دخترم پانیذ” با مهمان برنامه آقای حسین عباداللهی با همراهی سحر و رضا. شنبه: 9.07.202218.تیر.1401 رادیو Orange    فرکانس: 94.0ساعت: 16-15    به وقت اروپاساعت: 17.00   به وقت ایران >>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> “حسین عباداللهی کارگردان”نویسنده و کارگردان متولد ۱۳۶۵ در تهران.۹ سال تجربه به عنوان بازیگر و نویسنده و دستیارکارگردان و برنامه ریز در سینما ایران،  برگزار کننده۳ ورکشاپ عکاسی و ۲ فیلم در اتریش  به عنوان دستیار و برنامه ریز.  >>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>. „ﺁﺩﻣﻬﺎ „ﻣﻲ ﺁﻳﻨﺪ… ﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺕ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪﮔﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﻩ…

ادامه مطلب...

دچار تو شدم

دچار  تو شدم مثل مسافری که دل ماندن دارد  ولی؛ باید  دل بکند و برود! دچار تو شدم مثل زن عاشقی که شعر می سراید  مثل یک بیت شعر عاشقانه  که دچار میکند؛   دچار تو شدم  مثل پسرک در شعر حمید  سیب را دزدید  و ندانست که با چه دلهره ایی  دچار می شود ….  و دچار  شد ، دچار دخترک باغبان ماند و  ساکن  لحظه ی عاشقی شد   شبیه دچار شدن  شاملو به آیدا که دچار شد که عاشق شد  که  ماند  که نرفت  من دچار تو شدم …

ادامه مطلب...

قسمت سوم خاطرات تلخ

قسمت سوم خاطرات تلخ   مسئله ای نبود که از حل آن منو برادرم امید دربمانیم؛ در حقیقت گل شوره زاری بودیم که متاسفانه در آن خانه ای که پر از تنش، کشمکش، دعوا و بی عدالتی بود وهمواره مورد ضرب و شتم هم واقع میشدیم/ چشم به این جهان هستی گشوده بودیم! همیشه از خودمان سئوال میکردیم آیا ما میتوانیم در آینده مثل همه مردم عادی زندگی طبیعی داشته باشیم؟؟ ثروت و مکنت را که بدون شک ابدا فکرش را هم نمیتوانستیم بکنیم اما یک زندگی ساده و خوبی…

ادامه مطلب...