خاطرات تلخ قسمت نهم

  قسمت نهم خاطرات تلخ برای خواهرم سخت نگران بودم تمام کارهای او را نا دیده میگرفتم و تا آنجاییکه از دستم بر میآمد علیرغم تمامی مشکلاتی که بوجود آورده بود به او خوبی میکردم! قدر ناشناس و خود خواه بود و شاید هم بطور یقین بیمار اما نمیدانم چرا او را عادی میپنداشتند و اهالی خانه بجای اینکه نگران ماندش در خانه و خواستگار نداشتنش باشند، در فکر معالجه و سر و سامان دادن باین و ضع اسفناک او نبودند؟؟ مادرم که فکر میکرد همه کارهایش را خیلی خوب…

ادامه مطلب...