فصل نهم وقت پرواز

  فصل نهم روزهای سیاه  با غم و اندوه میگذشت و اصلا باورم نمیشد که بهترین دوستم  که دیگه حکم خواهری برایم پیدا کرده بود به من نارو بزند، در حقیقت خاری به چشمش شده باشم و برای نابودی من از هیچ کاری مضایقه نکند؟! هضم این حقیقت بسیار دشوار ودر واقع بسیار تلخ بود اما نمیشد از واقعیتها فرار کرد و دل به توهمات خیالی خوش نمود. خودم بیشتر از همه از این ماجرا در حیرت و ماتم بسر میبردم برای من آسون نبود کسی را که اینهمه بهش…

ادامه مطلب...