برای زن، زنذگی، آزادی

    الهی اون روز باشی و ببینی که این خیابونا پر شده از چراغ های رنگی و خنده های من وتو… الهی اون روز باشی و ببینی نوازش باد بهاری در تار به تار موهای دختران طناز …و معرفت در قلب پسران با مرام… ایران… الهی اون روز باشی و ببینی عشق جای نفرت رو در دل ما گرفته… الهی که اون روز باشی و بینی که کارون پر آب تر از همیشه، زاینده رود همچنان در حال زایش، کوهرنگ و زاگرس و البرز پر از برف زمستانی در…

ادامه مطلب...

?وقتی معشوقه شعرا فرهنگی باشد!!!

به مناسبت روز معلم ارسالی از یک دوست ?وقتی معشوقه شعرا فرهنگی باشد؛ #سحر_هاشمی قدبلند، دلربا، سخت گیر است او  با کل قوانین می کند بازی او مهربان و جدی ،خدایا سخت گیر معشوقه ی من؟ ای وای!!! مدیر است او #حسن_دهلوی یا عاشق روزهای ماضی هستی یا یکطرفه رفته به قاضی هستی از بس که دقیق و نکته سنجی بانو انگار معلم ریاضی هستی #سجاد_رشیدپور تو هستی و ضدِ نیست باید باشی من صفر ولی تو بیست باید باشی از دست ِ به خون ِ من خضابت پیداست بانو…

ادامه مطلب...

نامه ایی به ناصرالدین شاه به بهانه ی اجرای تاتر ” فیل ها تنها می میرند”  به کارگردانی آقای جوادنمکی 

نامه ایی به ناصرالدین شاه به بهانه ی اجرای تاتر ” فیل ها تنها می میرند”  به کارگردانی آقای جوادنمکی هو  قربان خاک پای همایون شوم  دیروز به وقت شامگاه، تصدقتان بروم با جمعی به تماشاخانه ایی گسیل شدیم در قلب شهر وین در کشور نمساء ، باران چون دم اسب می بارید و هوا چنان ملس بود که ما را یاد نسیم گل های ندیم آباد معیت می نمود. مبادا گمان بفرمایید که لحظه ایی از همدستی و دستگاه اتحاد یاران دور افتاده باشیم ! خیر …. ! با…

ادامه مطلب...

فصل بیست و پنجم و فصل آخر بیست و ششم سایه تنهایی ..

فصل بیست و پنجم محمد در را برایم باز کرد گفت: عزیزم خوش آمدی یک لحظه به دستهام نگاه کرد. گفت: دست پر هم آمدی این کادو چی؟ گفتم: مادرت برام خریده. محمد گفت: یعنی چه مگه مادرم اطلاع داره. گفتم: بله من همه ماجرا را برایش گفتم. چی گفت؟ گریه کردخوشحال شد؛ بعد هم این جواهرات و لباس عروس را به من داد و آرزوی خوشبختی برای ما نمود. محمد در تمام لحظاتی که من صحبت میکردم بهت زده به من نگاه میکرد! ادامه دادم: سپس لباس عروس را…

ادامه مطلب...

مردی که با ترانه هایش حرف می زد

 مردی که با ترانه هایش حرف می زد با ترانه هایش حرف می زند، با ترانه هایش می رقصد و با ترانه هایش زندگی می کند مردی که نود و چهار سال  از عمرش را به خواندن گذراند هرچند که در ابتدا به او گفتند که تو نه چهره ایی خوش داری و نه  صدایی دلنشین که بخوانی ، که بر دل بنشینی ، که بمانی بر این پهنه ی گسترده ی هنر . اما نه دلسرد شد نه از تلاش بازنشست و نود و چهار سال خواند . از…

ادامه مطلب...