قسمت پنجم رویای زیبا

فصل پنجم رویای زیبا دست طبیعت و سرنوشت زندگی را اینطور برایم رقم زده بود. از آنجاییکه همه چیز ظاهرا دست ما در حقیقت هیچ چیز به اداره ما بطور کامل نیست و ما سرگردان در این دنیایی که عمرش همچون یک گلوله برف در تابستان هست میباشیم؟ خواب و خیال و پروازی بلند که ما را به اوج آرزوها پرواز میدهد! آنقدر این امیال از ما فاصله دارد که دست یافتن به آن هراز گاهی غیر ممکن میشود! زندگی همانند قله ای با ارتفاعی بسیار رفیع و غیر قابل…

ادامه مطلب...

سال نو خورشیدی ۱۴۰۱ بر شما خجسته باد!

قربان خاک پای اشرف مبارکتان شوم کمی مشوش بودیم از دیر آمدن اخباری از طهران، تلگراف رسید، حالا قدری آسوده شدیم.  جانم فدایتان، از التفات اقدس همایونی ؛ سفره ایی آراسته ایم به شش سین مزین، سین هفتم را گرو گرفته ایم به شکرانه ی سلامتی و صحت قبله ی عالم قدر قدرت تا چشم بد و بلایا از وجود مبارک به دور شود و نحسی از ممالک محروسه. از مژده وجود مبارک سال نو شده است و زبان کمینه قاصر از زیاده گویی.  سال نو بر قبله ی عالم…

ادامه مطلب...

قسمت چهارم رویای زیبا

قسمت چهارم رویای زیبا پدرسالها کشاورز بود، بکار خودش مشغول و بسیار هم موفق. با ورود مردی که ظاهرا ناشناس؛ حتی زبانش فرسنگها با گویش آنها تفاوت داشت به ناگهان بطور خیلی اتفاقی وارد زندگی آنها شد، کارهای عجیب و غریبی از او مشاهده میشد! در ابتدا کمک حال پدر بودو بسیار همکاری خوبی داشت؟! بعد از مدتی وجود او باعث شد که زندگی آنها زیر و رو شود و خانه کاهگلی آنها یکشبه به ویلایی زیبا مبدل گردد؛ سپس هم به قصری با شکوه رسیدند، پر از خدمتکاران و…

ادامه مطلب...