قسمت ششم رویای زیبا

قسمت ششم رویای زیبا دختر زیبایی بود اما ساکت و آرام بنظر میرسید البته برادرم گفت که کم حرف است اما نگفت که اصلا صحبت نمیکند! هر چه ازش سئوال میکردم با سر جواب میداد؛ نمیدانم از حرفهای من چیزی سر در میآورد یا خیر؟ناگهان از خاطرم خطور کرد شاید زبان ادوارد را که بلدهستم بفهمد بنابراین به زبان ادوارد با او داد سخن کردم.  حدسم درست از آب در آمد؛ غرق در گفتگو شدیم و از هر دری سخن گفتیم اما زبان هم را فهمیدیم و برادرم همصحبت خوبی…

ادامه مطلب...

رادیو تیام؛ با آرش صابری نیا

رادیو تیامشنبه: 9.04.202220.فروردین.1401باز خوانی تهران از دریچه کتابمهمان : آقای ارش صابری نیا با سحر و رضا >>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>> نگاهش به سبزه عید که افتاد رفت توی فکر ؛ لحظاتی گذشت … وقتی سرشو بالا آورد و فهمید که دارم با تعجب نگاه می‌کنم ، لبخند تلخی زدگفتم : „گیله مرد“ ! توی سبزه‌ها چی دیدی که رفتی تو فکر ؟! کمی سکوت کرد و گفت : به این دونه‌های سبز شده نگاه کن ؛ چند روز آب و غذا و نور خورشید خوردند و رشد کردند …گفتم : خب !گفت…

ادامه مطلب...