آقای نویسنده قسمت چهارم

بنابراین چنین زندگی هیچگاه پشتوانه محکمی نخواهد داشت و ضمنا فرزندی هم در کار نبود تا رشته را محکمتر کند، با توافق مثل انسانهای متمدن از یکدیگر جدا شدیم و خیلی دوستانه باین زندگی بسیار سرد خاتمه دادیم؟ گفتم. « من قانع شدم و شما را کاملا درک میکنم، زیرا زندگی بدون عشق بی معناست. » آنشب با هزاران افکار درهم و برهم در حالیکه دکتر با مهربانی و عطوفت یکی از کتابهای زیبایش را بعنوان هدیه بمن تقدیم کرد تا مطالعه کنم، خوشحال شدم و صمیمانه از این لطف…

ادامه مطلب...

به بهانه ی زاد روز_ استاد شهرام ناظری

به بهانه ی زاد روز_ استاد شهرام ناظری وقتی به نام بلند_ شما می رسم،قلمم رعشه می گیرد،،کلمات از دل و دستم گریزان می شوند،،به غریبی راه گم کرده می مانم،، با صدای شما به دروازه های سمرقند_ مثل_ قند می رسم،به مزامیر مولوی،،به حسرت های عاشقانه ی “ابو نواس”،،با شما چه حالی خوشی دارد،مهتاب_ بالای_ سر_ آبادی،،آخ وقتی که شما می خوانید،دلم جور_ عجیبی خیال_ بخارا می گیرد،هوای_ بوی_ جوی_ مولیان_ رودکی می دهد ،جور_ عجیب تری پرسه میزدم،شب های دلتنگی را، کنار_ بی قراری های کارون و درس…

ادامه مطلب...

تصنیف مینا بنوش

  تصنیف مینا بنوش،،”یا مینا بنفش “حسرت_ عاشقانه ی یک ایل است،،حسرت_ گذشته ای که دیگر تکرارش میسر نیست،،مردمانی که با حسرتی تلخ به نابودی بوم زیست خویش می نگرند، تلخی و دردناکی _ زیبای کوچ،و بی خبری از یار_ مینار بنفش،،(مینا بنوش)،او را به واگویه ای بی تاب می کشاند،،کوچ،روزگار خون به دل شدن دختران،و پسران،و مردان و زنان جوان است،،برای رسیدن ،برای دوباره یکی شدن و این جدایی از یار،خیال معشوق را در دل و جانش زنده می کند،رویای همراهی با یار او را به این ترانه می…

ادامه مطلب...

آقای نویسنده فصل سوم

اما احساس دیگری به من هشدار میداد این احساس دو طرفه است با این افکار و خیالها و رویاهای شیرین خودم را برای یک مهمانی جانانه و عاشقانه آماده میکردم! لباسی به رنگ شرابی کیف و کفشی متناسب و زیبا، آرایش ملایم و مهتابی گیسوان جمع شده به صورت زیبایی در بالای سرم مدلی به زیبایی هر چه تمام تر درست کرده و برای رفتن نزد دکتر رابرت خودم را خوب آماده نمودم. خود را در آیینه ورانداز کردم زیبا و رویایی با اندام کشیده و قامت سرو مانندی را…

ادامه مطلب...