قسمت هجدهم خاطرات تلخ متاسفانه ناخواهری در تمام عمرم از من سو استفاده نموده بود، من مجبوربودم سکوت کنم حرفی نزنم حتی یک کلمه!! آزادی از همان ابتدای زندگی و دوران کودکی از من گرفته شد…. چراکه خرید مایحتاج خانه از ابتدا تا انتها بر روی شانه های من دختر هشت نه ساله نهاده شده بود! مسئولیت بزرگ همیشه برای من کوچک بشمارمیآمد زیرا دم نمیزدم، شکایت نمیکردم، وجدانم اجازه چنین کاری را بمن نمیداد بنابراین حقم همواره پایمال میشد چرا که دم نمیزدم؟! از همان نوجوانی من/ ناخواهری…
ادامه مطلب...دسته: فرهنگ و هنر
خاطرات تلخ قسمت هفدهم
متاسفانه وقتیکه بمنزل جدید و اداره جدید نقل مکان کردم مشکلاتم صد افزوان شد چرا که خواهرم دسیسه های جدیدی چیده بود!؟دختری که توسط من با برادر همسرم آشنا شد و سپس به ازدواج منجر گردید، همکار من بود…..خواهرم طبق معمول حسادت میورزید و تا حد امکان هر روز به اداره قبلی زنگ میزد! در حقیقیت با همکارم همان جاری جدید گرم صحبت میشدو بد گویی مرا میکرد و دو بهم زنی میکرد؟! آنقدر گفت و گفت همان جاری که همش لب به تحسین میگشود و میگفت که حرف…
ادامه مطلب...قسمت شانزدهم، خاطرات تلخ
قسمت شانزدهم خاطرات تلخ از شدت خوشحالی زنگ زدم به خواهرم! چون کس دیگری را نداشتم گفتم:« شاید او هم مثل من که با بدنیا آمدن دخترش بینهایت خوشحال شدم، بدون شک احساس مرا پیدا خواهد کرد.» متاسفانه با شنیدن اینکه چند ماهی بعد خاله خواهد شد ناگهان فریاد کشید؛ مگه تو ازدواج صوری نکرده بودی، برو زود بچه را سقط کن و طلاق بگیر!؟ از شنیدن چنین عکس العملی بشدت بهم ریختم و گریه امانم نمیداد، تازه متوجه شدم که او دشمن قسم خورده ایکه بهیچوجه این دشمنی…
ادامه مطلب...قسمت چهاردهم خاطرات تلخ
قسمت چهاردهم خاطرات تلخ مدتی جنوب رفته بودیم که مژده قبولی در دانشگاه تهران را برادر بزرگم تلفنی بمن اطلاع داد. میزان خوشحالی خودم را نمیتوانم توصیف کنم! چند لحظه ای نگاهم بخواهرم افتاد منتظر بودم خوشحالی او را هم ببینم اما قیافه ناخواهریم از شنیدن قبولی من در دانشگاه در حالت انفجار بود؛ انگار دنبال راهی میگشت تا داستان شیرین هنوز شروع نشده ای را پایان ببخشد؟! اتفاقا در تماس بعدی برادرم گفت:« مثل اینکه دنباله فامیلی نداره؛ چند در صد ممکن تو نباشی؟» خواهرم از این تماس…
ادامه مطلب...سند اعتراض رسمی ایران به عثمانی در خصوص انتخاب نام «آذربایجان»
سند اعتراض رسمی ایران به عثمانی در خصوص انتخاب نام «آذربایجان» به گزارش مشرق، کانال تلگرامی ایرانیک تی وی به بهانه ی 194 مین سالگرد قرارداد تحمیلی ترکمنچای، سند مربوط به اعتراض رسمی ایران به عثمانی در خصوص انتخاب نام «آذربایجان» از سوی حزب مساوات برای آران را منتشر کرد. بر اساس این سند، وزارت امورخارجه ایران اعتراض رسمی خود از دولت عثمانی را بیان کرده است.کشور تازه تاسیس در جنوب قفقاز، قرار بود نام آن “جمهوری جنوب شرق قفقاز باشد” که به توصیه عثمانی ها نام آذربایجان را…
ادامه مطلب...ایران نام کشور/ ۴
در روز ۹ دی ۱۳۰۰ شمسی مجلس شورای ملی، عضویت ایران در “جامعه ملل” را تصویب کرد. “جامعه ملل”، یک سازمان بینالمللی میان دولتی بود که در نتیجه امضای عهدنامه ورسای، طی سالهای ۱۲۹۸ تا ۱۲۹۹ خورشیدی تاسیس شد و تا زمان وقوع جنگ جهانی دوم مهمترین نهاد بینالمللی میان دولتی به شمار میآمد. دولت ایران طبعأ همانگونه که از میانهء دورهء فرمانروایی اشکانیان تا زمان عضویت در جامعهء ملل، سلف “سازمان ملل” کنونی، نام کشور ایران می بود به همین نام درخواست عضویت داد و به همین نام درجرگهء…
ادامه مطلب...خاطرات تلخ قسمت دهم
تا اینجا گفتم که با قبولی در دانشگاه سراسری، خواهرم آذر که بهتر هست بهش ناخواهری بگم از شدت حسادت مرا تهدید بمرگ کرد و فراری داد؛ منو از دانشگاه و درس انداخت در حقیقت با سرنوشت و آینده من بازی کرد؟! بناچار به منزل برادرم که بشهرستان منتقل شده بود، شبانه راهی شدم و صبح بمنزل برادرم رسیدم. برادرم از دیدن من حیرت کرد و گفت:« چرا تنها آمدی؟» نخواستم مسئله دانشگاه و فرارکردنم از دست خواهرم را توضیح بدهم که یقینا فاجعه بزرگی در پی داشت بنابراین…
ادامه مطلب...نگاهی بهیک شعرِ شاملو
نگاهی بهیک شعرِ شاملو (اینجُستار، در دامنهی سنجش و واکاویِ روندهای روشنفکریِ پیشاانقلاب از دَمِ قلم گذشته و برسرِ پادورزی با هیچکس و بهویژه با احمدِ شاملو نیست) واگویههای احمدِ شاملو در بارهی موسیقیِ مقامی و سُنتیِ ایرانی (دانشگاهِ برکلیِ آمریکا، 1990)، بسیاری از بزرگانِ موسیقیِ ایرانی و بهویژه شجریان و لطفی را بهسختی آزُرد. شاملو گفته بود که موسیقیِ ایرانی: ـ ” از یک پیشدرآمد شروع میشه، یک چهارمضراب میزنه، بعد یارو عَرعَر میکُنه، بعد یه تصنیف میخونه…”! وی گویا از یاد بُرده بود که این “عرعر” کنندگان (باهزار…
ادامه مطلب...خاطرات تلخ قسمت نهم
قسمت نهم خاطرات تلخ برای خواهرم سخت نگران بودم تمام کارهای او را نا دیده میگرفتم و تا آنجاییکه از دستم بر میآمد علیرغم تمامی مشکلاتی که بوجود آورده بود به او خوبی میکردم! قدر ناشناس و خود خواه بود و شاید هم بطور یقین بیمار اما نمیدانم چرا او را عادی میپنداشتند و اهالی خانه بجای اینکه نگران ماندش در خانه و خواستگار نداشتنش باشند، در فکر معالجه و سر و سامان دادن باین و ضع اسفناک او نبودند؟؟ مادرم که فکر میکرد همه کارهایش را خیلی خوب…
ادامه مطلب...برای زن، زنذگی، آزادی
الهی اون روز باشی و ببینی که این خیابونا پر شده از چراغ های رنگی و خنده های من وتو… الهی اون روز باشی و ببینی نوازش باد بهاری در تار به تار موهای دختران طناز …و معرفت در قلب پسران با مرام… ایران… الهی اون روز باشی و ببینی عشق جای نفرت رو در دل ما گرفته… الهی که اون روز باشی و بینی که کارون پر آب تر از همیشه، زاینده رود همچنان در حال زایش، کوهرنگ و زاگرس و البرز پر از برف زمستانی در…
ادامه مطلب...