تیغ دو لبه ی مهاجرت

پیش از هرچیز شما را به انداختن نگاهی دوباره به عکس مندرج دعوت می کنم! با دیدن این فضای نیم باز و نیم بسته به چه احساسی می رسید؟ آیا شما هم نیمی شفافیت و نیمی ابهام در آن می بینید؟ دوگانگی هایی که هیچ ارزشگذاری را نداشته و فقط شما را به مقایسه و تحلیل وا می دارد. در ادامه مطلب، به تشریح بیشتر مساله ای خواهم پرداخت که به نظر من جوامع در حال تغییر حاضر را با فرصت‌ها و تهدیدات متعددی مواجه کرده است.
عکسی که بهانه این نوشته را ساخته است؛ بدنبال تلاش برای شرکت در یک مسابقه هنری از طرف مرکز پژوهشها و دکتری دانشگاه وین ارائه شده است. عنوان مسابقه “پایان نامه من در قالب تصویر” بود که سال گذشته برای دومین بار در بین دانشجویان دکتری دانشگاه وین برگزار می شد و عکس من در بین بیش از ۲۰ عکس مقام چهارم را کسب کرد.
اما مساله اصلی من در این پایان نامه و ارائه این عکس چه بوده است؟
فرض اساسی پایان نامه من، به هم تنیدگی فراوان مسائل فرهنگی و ارتباطی در هر جامعه است. بدین معنا که در فرهنگهای مختلف، روشهای بسیار متفاوتی برای برقراری ارتباط در سطوح بین فردی، گروهی و جمعی تعریف شده و به همین ترتیب، پویایی در روشهای ارتباطی افراد جامعه باعث تغییرات مهمی فرهنگ می شود. بدنبال این امر، در جوامع چندفرهنگی شده (با وجود نقش پر رنگ رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی) می بایست به افراد از قومیتهای مختلف و شیوه های ارتباطی آنها توجه لازم صورت پذیرد.
از بین روشهای مختلف ارتباطی، مسأله ای که فکر من را به خودش مشغول کرده؛ ارتباطات غیرکلامی بین فردی است. آنهم افرادی با فرهنگهای متفاوت و حتی متناقض! همانگونه که میدانیم در هر ارتباطی با استفاده صرف از کلمات، فقط 7 درصد توان خود را به کار گرفته ایم. یعنی 93 درصد سهم ارتباطات بین ما و سایرین را چیزهایی غیر از کلمات تشکیل میدهند. پیامهایی مثل نحوه آرایش و پوشش، نحوه حرکت و ایستادن، نحوه نگاه، تن صدا و بسیاری پیامهای دیگر… جالب است بدانید که انسانها همزمان با رشد و تربیت اجتماعی، به تدریج استعداد ارسال و دریافت این پیامه

ا را از دست میدهند! و اینکه خانمها در این زمینه بطور معنی داری از آقایان توانمندتر هستند. پیامهای غیرکلامی موضوع بسیار مفصلی است که از چندین کتاب هم فراتر میرود؛ لذا تنها میتوانم به کلام نغز مولانا بسنده کنم که می گوید:
حرف و گفت و صوت را بر هم زنم
تا که بی این هرسه با تو دم زنم!
حال، جوانی را فرض کنید که در جستجوی یک زندگی بهتر قدم در مسیر جامعه دیگری گذارده؛ و در این راه، بعنوان بخشی از سرمایه هایش، فرهنگ خود را خواسته یا ناخواسته بهمراه دارد! فرهنگی که مانند یک کوه یخی شناور، تنها بخش روی آب آنرا احساس می کند؛ در صورتیکه بخش عظیم این کوه فرهنگ در سطح ناخودآگاه اوست. متأسفانه همین ناخودآگاه بودن است که وی را بخصوص در ارتباطات بین فردی فرهنگی یا فرافرهنگی با تعارضات مختلف و بعضاً شکست مواجه می کند که این یعنی، خطر انزوا از جامعه!
بطور خلاصه، در قالب عکس شاهد تعارضاتی در زندگی یک جوان مهاجر هستید که با شکافی در وسط آن به تصویر درآمده. شکافی که در دو سوی آن، احساس آشنایی در مقابل غریبگی، توقف در مقابل حرکت و فضای دوستانه در مقابل فاصله ها احساس می شود. حقیقت اینجا است که در آن فضای باز اغوا کننده، فرهنگ جدیدی وجود دارد که به همان اندازه ابهامات و ترسها را با خود دارد. یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین این ابهامات همان پیامهای غیرکلامی هستند که بسیار مهم و تاثیرگذار بوده و می بایست بعنوان یک ضرورت در کنار آموزشهای زبان و قوانین شهروندی مورد توجه قرار گیرند.
این عکس، حدود دو سال قبل در خرابه ای با عنوان “قلعه بم پور” در جنوب شرقی ایران گرفته شد. چنین فضای ارزشمند باستانی را میتوان نشانه ای از فرهنگ کهن ایرانی دانست که بدنبال بی توجهی بدان به تدریج در حال تخریب است. از همین روی، ویژگیهای مثبت و منفی متعددی نیز در فرهنگ هریک از مهاجران به این جامعه وجود دارند که همواره برایشان ترس و تردید بهمراه آورده و در صورت بی توجهی، تنها خرابه ای از چندفرهنگی شدن را خواهیم داشت.
مهدی پورقاسمی
وین
2019/02/24

مطالب مرتبط

One Thought to “تیغ دو لبه ی مهاجرت”

  1. Z.malek

    با سلام. ممنون از درج این مقاله عالی. و سپاس از آقای پورقاسمی که این مساله مهم را با ظرافت بررسی و تحلیل نموده و به اشتراک گذاشتند. پاینده باشید.

Leave a Comment