خاطرات تلخ قسمت هفدهم

  متاسفانه وقتیکه بمنزل جدید و اداره جدید نقل مکان کردم مشکلاتم صد افزوان شد چرا که خواهرم دسیسه های جدیدی چیده بود!؟دختری که توسط من با برادر همسرم آشنا شد و سپس به  ازدواج منجر گردید، همکار من بود…..خواهرم طبق معمول حسادت میورزید و تا حد امکان هر روز به اداره قبلی زنگ میزد!  در حقیقیت با همکارم همان جاری جدید گرم صحبت میشدو بد گویی مرا میکرد و دو بهم زنی میکرد؟! آنقدر گفت و گفت همان جاری که همش لب به تحسین میگشود و میگفت که حرف…

ادامه مطلب...