قسمت بیست و یکم خاطرات تلخ

قسمت بیست و یکم بار اول که به دبی سفر کردیم ویزای ما چهل روزه بود و متاسفانه بما نگفته بودند!؟ هنگامیکه کفیل گفت:« شما یک سفر رفت و برگشت دارید تا با ویزای من وارد دبی شوید، تا بتوانم اقامتون را درست کنم.» مجددا برگشتیم به کشورـ آنقدر نداده بودند که قبل از یکماه تمام پولهامون تمام شده بود، حتا پول تاکسی را هم نداشتیم پرداخت کنیم! مستقیما خونه ناخواهری که اینهمه ستم بر من روا داشته بود اجبارا رفتیم؟ آذر از دیدن ما ناراحت شد و گفت:« همین…

ادامه مطلب...