بارون میاد

بارون میاد یه بارون نا وقت وسط تابستون که هوا رو پاییزیه پاییزی کرده، خاصیت بارون اینه که آهنگش روی ملودی دل تو کوک شده ،غمگینی انگار برات اشک می ریزه خوشحالی انگار زیر فواره آب خنک وایسادی و پایکوبی می کنی ،خلاصه آهنگش به حال خودت بستگی داره .چقدر سیل آسا بارون میاد .از پنجره ای که منظره ش خبر از ویرونی می ده ،دارم بیرون و نگاه می کنم .یه روز وقتی نگاه می کردم سه تا ساختمون برافراشته جلو چشمام بود ظاهرشون خوب بود ولی خبر از…

ادامه مطلب...

فصل پنجم داستان گمشده

فصل پنجم زهره نامزدیش با فرهاد را به من اطلاع داد! خیلی سورپرایز جالبی بود با خوشحالی گفتم: جشن عروسی من هم شرکت میکنم ؟! گفت:جشن بعد از پایان خدمت فرهاد بر گزار میشه، بودن تو هم مریم جان جزو واجبات است. بعد با خنده گفت: اصلا اگه نیایی همه چیز کنسل خواهد شد. زهره ادامه داد: مریم جان رضا را هرگز از دست نده فوق العاده به تو علاقه داره اگر خواستگاری کرد حتما جواب مثبت بده. بی مقدمه و با نگرانی گفتم: آخه عزیزم من دلم جای دیگری…

ادامه مطلب...

لوسی؛ بخش دوم

روی سراشیبی چمن‌زار که مزرعه‌ی خانوادگی مادربزرگِ پدرم و خواهرهای مجردش بود، نشسته بودیم. خانه‌ای روستایی و قدیمی که او سال‌هایی که یسوعیون عقیده به خرید و فروش بهشت داشتند را در آن سپری کرده ‌بود و حالا این خانه با آجرهای سبز و صورتی و بالکنش با نرده‌های آهنی و هم چنین شمعدانی‌های قرمزِ مورد علاقه‌ی صنعتگرانی نوسازی شده، که این روزها صنعتشان تا نزدیکی روستا پیشروی کرده ‌بود خانه را تزیین کرده بودند. خانه پشت سر ما بود، می‌توانستیم فراموشش کنیم، او می‌توانست غصب‌شدن آن را به دست…

ادامه مطلب...