آرش و ما هممون به نوعی معتاد هستیم. همین غرور هست که در زندگی انسان را به زمین میزنه. هر کسی که ادعا داره برای من اجباری وجود نداره به قول دوستان گوز ناشتا میکنه. حرف بی خودی بیش نیست. خود زندگی یک اجباری بیش نیست. در کل سه دسته آدم در مقابل این مسئله وجود دارن. یک دسته که اصلا نمیدونن و نمیخوان که بدونن و خوشا به احوالشان هست. دسته دوم میدونند و خودشون را به احمقی میزنند و خودشون را به زیبایی هرچه تمام تر گول میزنند.…
ادامه مطلب...روز: سپتامبر 5, 2019
لوسی قسمت سوم
موتور کارگران جوانی که کاپشنهای بادگیرشان با فلزها و پولکهای براق تزیین شده بود و به سمت کارخانههای کفشسازی و قطعات اتومبیل میرفتند، صدای او که داشت در مورد بازیهای دوران کودکیاش با یک تکهچوب در خاک، خنکیِ دلانگیز لگدکردن برفها و میانوعدهی صبحگاهی که شامل نان گرم و نازک پوشیده از نمک و روغن حرف میزد را محو میکرد. میگفت جایی در اعماق ذهنش خاطرهای مبهم هست؛ مثل نور لرزان و شفاف شمع یا آبی که با یک تکان بههم میخورد، پیکرهایی که نه افراد واقعی بلکه تنها رد…
ادامه مطلب...پیرمردانی که نیاز به بهبود حس نمی کنند/ عنایت آتشی و داستان قرمز و نارنجی
مهدی زارعی پیرمردانی که نیاز به بهبود حس نمی کنند عنایت آتشی و داستان قرمز و نارنجی تصویری که می بینید عنایت آتشی گزارشگر کنونی بسکتبال در تلویزیون است که دو روز قبل، مسابقه اسپانیا و پورتوریکو توسط وی گزارش شد. مردی که 4 دهه قبل و در دوران مربیگری در تاج چنین هیبتی داشت. البته نفهمیدیم با چه محاسباتی، از دید وی لباس تیم ملی اسپانیا در مسابقه با پورتوریکو« نارنجی» بود نه قرمز؟! همچنین متوجه نشدیم چگونه در هنگام تعویض یک بازیکن اسپانیا، همزمان بازیکنی از بارسلونا…
ادامه مطلب...گمشده فصل ششم
فصل ششم هر روز عصرها رضا به دنبال مریم دم در منزلشان منتظر ایستاده بود ، تا به همراه هم وارد کلاس درس شوند. بچه های کلاس کم کم از نامزدی دوستان اطلاع پیدا میکردند. همه به آنها تبریک میگفتند. گردش سینما و گاها چهار نفریبه پارک رفتن, بسیار خوش میگذشت. اما در کنار تمام این خوشبختیها بیماری پدر مریم نقطه تاریکی بود که چون شمعی نیم سوخته با نوری کمرنگ و لرزان بنظر میرسید هر دم بیم آن میرفت که به انتهای خود برسد و خاموش شود. یا باکوچکترین…
ادامه مطلب...