قسمت هفتم رویای زیبا

فصل هفتم رویای زیبا صدای پای مرکب عظیمی بگوش میرسید. ماریا خوشحال و خانواده، تمام قصر و خودشان را به بهترین شکل ممکن آراسته و پیراسته بودند؛ خندان درانتظار میهمانانی از راه دور لحظه شماری میکردند؟ زیرا با ورود آنها پسرشان جان هم به خوشبختی میرسید و با انا ازدواج میکرد. لحظات بکندی میگذشت و گرد و غبار راه خبر رسیدن مهمانها را اطلاع میداد! چراغها همه روشن، گلهای رنگانگ در گلدانها، میزها همه پر طعام و با گل وریحان زینت داده شده بود. عطر جانفزای عشق در راهروها و…

ادامه مطلب...

قسمت ششم رویای زیبا

قسمت ششم رویای زیبا دختر زیبایی بود اما ساکت و آرام بنظر میرسید البته برادرم گفت که کم حرف است اما نگفت که اصلا صحبت نمیکند! هر چه ازش سئوال میکردم با سر جواب میداد؛ نمیدانم از حرفهای من چیزی سر در میآورد یا خیر؟ناگهان از خاطرم خطور کرد شاید زبان ادوارد را که بلدهستم بفهمد بنابراین به زبان ادوارد با او داد سخن کردم.  حدسم درست از آب در آمد؛ غرق در گفتگو شدیم و از هر دری سخن گفتیم اما زبان هم را فهمیدیم و برادرم همصحبت خوبی…

ادامه مطلب...

قسمت پنجم رویای زیبا

فصل پنجم رویای زیبا دست طبیعت و سرنوشت زندگی را اینطور برایم رقم زده بود. از آنجاییکه همه چیز ظاهرا دست ما در حقیقت هیچ چیز به اداره ما بطور کامل نیست و ما سرگردان در این دنیایی که عمرش همچون یک گلوله برف در تابستان هست میباشیم؟ خواب و خیال و پروازی بلند که ما را به اوج آرزوها پرواز میدهد! آنقدر این امیال از ما فاصله دارد که دست یافتن به آن هراز گاهی غیر ممکن میشود! زندگی همانند قله ای با ارتفاعی بسیار رفیع و غیر قابل…

ادامه مطلب...

قسمت چهارم رویای زیبا

قسمت چهارم رویای زیبا پدرسالها کشاورز بود، بکار خودش مشغول و بسیار هم موفق. با ورود مردی که ظاهرا ناشناس؛ حتی زبانش فرسنگها با گویش آنها تفاوت داشت به ناگهان بطور خیلی اتفاقی وارد زندگی آنها شد، کارهای عجیب و غریبی از او مشاهده میشد! در ابتدا کمک حال پدر بودو بسیار همکاری خوبی داشت؟! بعد از مدتی وجود او باعث شد که زندگی آنها زیر و رو شود و خانه کاهگلی آنها یکشبه به ویلایی زیبا مبدل گردد؛ سپس هم به قصری با شکوه رسیدند، پر از خدمتکاران و…

ادامه مطلب...

    فصل سوم رویای زیبا

      فصل سوم رویای زیبا از ازل انگار او را میشناختم مهرش در دلم چقدر ریشه دار شده بود! به سرو راست قامتی تبدیل شده که خزان بر آن نمینشیند، برگ ریزان ندارد، همیشه سبز است و بردل تا ابد نشسته. در فراقش سکوکها دارم؛ در نبودنش اشکها بارم، زندگی بی او یعنی بدون هوا نفس کشیدن و غیر ممکن خواهد شد؟! نیاز من باو چون زمین به تابش خورشید و گیاه بآب است؟ تمام ذره های وجود من از هم میپاشند هنگامیکه او نباشد! او را برای…

ادامه مطلب...

رویای زیبا فصل دوم

رویای زیبا فصل دوم   وزش باد برگهای پاییزی را آرام آرام با پیچ و تاب فراوان بر زمین میریخت، سپس زوزه کشان برگهای بیجان را دایره وار در یکجا انبار مینمود و باز با اندک لرزشی بحالت اول بر میگرداند! همینطور که ناظر افتادن برگها بودم و به درخت لخت و عریان نگاهم دوخته شده بود گرد و غبار جاده مرا بسوی دیگری سوق داد اسبی بتاخت و چهار نعل پیش میآمد پیدا بود سوار کار ماهری بر آن سوار شده نزدیک درخت که رسید اسب ایستاد و من…

ادامه مطلب...

رویای زیبا

  رویای زیبا   وزش باد، برگهای پاییزی را آرام آرام با پیچ و تاب فراوان بر زمین میریخت. سپس زوزه کشان برگهای بیجان را دایره وار در یکجا جمع مینمود و باز با اندک لرزشی بحالت اول بر میگرداند! همینطور که ناظر افتادن برگها بودم و به درخت لخت و عریان نگاهم دوخته شده بود! گرد و غبار جاده مرا بسوی دیگری سوق داد؟ اسبی بتاخت و چهار نعل پیش میآمد، پیدا بود سوار کار ماهری بر آن سوار شده، نزدیک درخت که رسید اسب ایستاد و من توانستم…

ادامه مطلب...

چتر ترانه

چتر ترانه

چتر ترانه   در خاطرات دور از تو صد نشان دارمرد پای عاشقانه ای در تارک زمان دارملحظاتی که اثراتش هنوز بجا ماندهجای پای گذشته عشق را من بجان دارمگر فراموش کنم یاری دل ربا داشتمباید از یاد برده باشم حیاتی که من دارمگل خشکیده لای ورقهای کتابی عاشقانههنوز از آن حس زیبا و عطر گلها بعیان دارمرفتی ز برم دامن کشان هنگامه برگ ریزاندر کتاب عاشقانه شعرم برگی بیادگار دارمدر سکوت شبهای بی انتهای پاییزی زردشمع روشنی کنار پنجره هنوز بانتظار دارمرفت از کفم صبر و قرارم بیقرار توامبازا…

ادامه مطلب...

تبعیض

تبعیض   هنگامیکه کلمه تبعیض بگوش میرسد بلا فاصله سیاه و سفید و همانا معضل تبعیض نژادی یا نژاد پرستی برای ما مجسم میگردد؟ اما مقصود من به تنهایی این مسئله نیست بلکه در تمام مراحل زندگی میباشد! همانطور که آگاهیم کارها را میبایست بدست کاردان سپرد. در مواردی که پای رشوه در میان هست و روابط بر ضوابط چیره شده، حق مسلم را از حق دار آگاه بزور گرفته و ضایع میکنندو به کسی که ابدا شایسته آن نیست میسپارند!؟ پر واضح Iست که بهره کارها و نتیجه آن…

ادامه مطلب...

فضای مجازی

فضای مجازی   چقدر دنیای قشنگی ایست، درست مثل یک رویا که در آن حسادت دیده نمیشود اگر فردی دارای محسناتی باشد بهش بخل نمیورزیم و بلعکس او را تشویق و ترغیب مینماییم که روزبروز هنرهش را بار ورتر کند تا شکوفا گردد. یکدیگر را بباد تمسخر و سخره نمیگیریم. اگر صاحب هنر باشد جلویش سدبزرگی نمی بندیم تا آزاد و رها بتواند به پیش برود و هزاران نفر او را ستایش کنند، بر او ارج بنهند؟ زیر آب زنی و برداشتن افراد لایق از صحنه روزگار ابدا وجود ندارد،…

ادامه مطلب...