عاقبت

 

عاقبت

 

یک روز عاقبت
من تو را خواهم یافت
و به قد تمام روزهای تنهایی ام

به قد همه نداشتن های تو
و به اندازه همه
اشک ها و خواهش های بی جوابم
خواهم گریست
تا شاید ذهن مشوش کمی
آرامش یابد

من تو را خواهم بافت
و با تمام خستگی وجودم
از این راه ناهموار و دشوار
با تو بیدار می مانم
و خیره خیره می نگرمت
تا مبادا ،باردیگر
در میان هاله اشکهایم ناپدید شوی

من پرم از احساس؛
پرم از بغض
پرم از خواهش و تمنا
می دانم تو در میان قطرات اشکم
میروی دور دور
و مرا تنها میگذاری
با خیالم

می دانم
میدانم تو را داشتن در نا آرامم
میسر نمی شود
می دانم که حتی نباید به تو می اندیشم
اما باز رویای من
در آغوش می‌گیرد
به قطره اشکی که می چکد
شمع رویای من نیز
خاموش می شود…
خاموش خاموش

سحر هاشمی- اصفهان 1383

وین 2018

مطالب مرتبط

Leave a Comment