قطار

قطار

هر کسی که سوار قطار میشه
میخاد درجه یک باشه یا دو … به یه هدفی سوار میشه؛

– یکی فقط میخاد برسه برسه به آخر خط و همون جا بمونه.
– یکی دیگه رسیدن به آخر خط راضیش نمیکنه و یقین داره که ادامه میده.
– یکی فقط سوار میشه، بی هدف و سرگردان، اگه ازش بپرسی کجا میری، میگه: نمیدونم… میرم تا جایی که قطار بایسته!
– یکی هدفش از سوار شدن رسیدن به مقصدی که؛ میدونه، و سال هاس که منتظرش بوده.
– اون یکی هدفش از سوار شدن، رسیدن به همونی که شاید تو رویاهاشم تصور نمی کرده.
– اون یکی سوار میشه نه برای این که بره، فقط یه سرک بکشه و برگرده.
– اون یکی میگه من تنها سوار نمیشم، فقط و فقط با تو سوار میشم،و وقتی سوار میشن، می فهمن که یه با هم بودنی هم بوده که خیلی وقته گم شده ….. و چقدر ارام بخشه !
– یکی سوار میشه که انتقام بگیره،
– یکی سوار مبشه که بره و ببخشه، یادش بره که چرا سوار شده.
– یکی هم سوار میشه که نه انتقام بگیره، نه ببخشه، فقط میخاد از وضع موجود راحت بشه!
– یکی دیگه میدونه اگر سوار شد دیگه برنمی گرده، اون یکی میدونه اگه برگرده دیگه نمیتونه سوار بشه !
– یکی اصلابرگشتن و موندن براش مهم نیست اینقدر میره همراه این قطار که اشک هاش خشک بشه.
– یکی اینقدر عاشقه که اصلا متوجه هیچ چیز نیست، هیچ چیز رو نمیبینه؛ فقط آخرین بوسه ی گرمش رو مدام تو ذهن و قلبش مرور میکنه!
– یکی میاد، یکی میره، یکی میمونه،یکی میره که دیگه نیاد، یکی میاد که دیگه نره ، یکی میره که دیگه برنگرده، یکی بر میگرده که بمونه …

و یکی هم روی سکوی ایستگاه قطار زل زده به این مسافر ها و پیش خودش میگه: خدایا اینا برا چی سوار شدن؟
و همه این یکی ها هر چه که در هدف با هم فرق داشته باشن ولی همشون وقت سفر یه چیز رو می شنون ” خدا نگهدار “


سحر هاشمی – 3 مای 2015

وین

مطالب مرتبط

Leave a Comment