نمادِ شیر و خورشید؛ از استوره تا تاریخ


این تصویر قدیمی شیر و خورشید که قدمتش به دوران مادها (۲۷۰۰ سال پیش) برمی گردد
موزه همدان

نمادِ شیر و خورشید؛ از استوره تا تاریخ

ما همه، شیریم، شیرانِ عَلَم

حمله‌مان از باد باشد دَم به دَم

مولوی (651 ـ 585 خ.)

یادآورد

1ـ نگارنده در بازنماییِ این پژوهش‌واره، از بُن‌مایه‌های زیر، سود جُسته است:

” تاریخ‌چه‌ی شیر و خورشید” (احمدِ کسرویِ تبریزی، چاپِ نخست)، ” آیینِ‌مِهر در غزل‌های حافظ ” (کتابِ حافظِ کافرکیش، رضا خسروی، چاپِ نخست، انتشاراتِ روزبه آلمان، سالِ 1400)، ” پرچمِ ایران ” (بیژنِ شاهمرادی، تارنمای فیس‌بوک) و جُستارِ ” اشارتی در باره‌ی نمادِ شیر و خورشید” (شِروینِ وکیلی، تارنمایِ فیس‌بوک). نیز برای دریافتنِ هرگونه ایران‌ستیزی و انتسابِ ناروای فرهنگ، دانش، استوره، آیین‌ها و هنرِ ایران به‌دیگرِ کشورها، تارنمای ویکی‌پدیا را از نگاه گذرانده است!

2ـ برخی واژه‌های نو یا کاربُردهای دیگرسانِ آن‌ها در این جُستار:

آسه: دوره

آوَند: ظرف، وسیله، ابزار…

استوره/ اسطوره: از واژه‌ی سوترا در زبان‌های هند و ایرانی آمده که با ستاره، استار، استلا، اشترن و جُز آن هم‌خانه‌واده است. سوترا در زبانِ یونانی، به‌ریختِ واژه‌های استوری، هیستوری و هیستوریا، به‌چیمای داستان، تاریخ و واگویه‌ی تاریخی درآمده است. هیستوری در زبانِ انگلیسی به‌مفهومِ تاریخ، روایت و گزارش است و اِستوری، داستان و داستانِ تاریخی است. واژه‌ی سوترا در جُستارهای سانسکریت با معانیِ دفترِ هدایت، کتابِ راهنما، دستورِ کوچک، پند و اندرز، گِردآمدِ پندها و اندرز‌ها… و در نوشته‌های بودایی به‌چیمایِ داستان، کاربُرد داشته است.

افکَنه: طرح

اَنیران: ناایرانی، فراسویی

برون‌فکنی: اخراج، طرد

بُنچاک/ بُنچاق: سَنَد، مدرک

بُن‌مایه: منبع، مأخذ

پادورزی: مخالفت، دشمنی

پرهیب: سایه

تاووس/ تاووس واژه‌ای فارسی است و باید با تایِ دونقطه نوشته شود

جُستار: مقاله

چلیپا: صلیب

رازمان: سلسله، رژیم

رایش: ترتیب

رواگ: رواج، رایج

زیگورات: معبد

شایوَرد: هاله

انگلیسی و آلمانی: عکس، تصویرfotoفَرتور: هم‌ریشه با

گامه: درجه

گرته‌برداری: تقلید

واژاک: اصطلاح

3ـ نگارنده برای یک‌دستیِ این‌ جُستار، گفت‌آوردها/ نقل‌ِقول‌ها را، اندکی یا بیش‌تر ویراسته است

پادورزی با درفشِ شیر و خورشید

از نخستین سنجش‌گران/ منتقدانِ درفشِ شیر و خورشیدِ ایران، یکی‌هم مجتبا مینوی است که آن‌را اَنیرانی پنداشته و در گزارشی که به‌سفارشِ سفارتِ ایران در لندن فراهم آورده بود، ریشه‌ی این نمادِ باستانیِ ایران را تُرکی وانموده بود. وی، خواهانِ جای‌گزینیِ پرچمِ شیر و خورشید با درفشِ کاویانی شده بود که درخواستِ وی پذیرفته نشد. حسنِ تقی‌زاده نیز در رسانه‌ی کاوه (چاپِ برلین) نوشته بود که شیر و خورشید، نه ریشه‌ی ایرانی دارد، نه‌چندان که پنداشته می‌شود، کهن و باستانی است و باید کنار گذاشته شود! خواستِ این‌هردو و همه‌ی کسانی که درفشِ باستانیِ شیر و خورشیدِ ایران را برنمی‌تافتند، سرانجام به‌فرجام رسید و در همان آغازه‌های سر برآوردنِ ج. ا، آیت‌الله خمینی گفت:

ـ “‌ از همه‌ی وزارتخانه‌ها، از همه‌ی ادارات باید، این شیر و خورشیدِ منحوس قطع بِشَد. آثارِ اسلام باید باشد، نه آثاری که تمدن است “!

به‌راستی آیا چنین بود که می‌گفتند؟

احمدِ کسروی اما نشان داد که شیر و خورشید، هم‌چون نمادی نژاده، برآمده از ارمنستان یا دیگرِ کشورها نیست. وی در بازکاویِ ریشه‌های شیر و خورشید، دست به‌دامنِ فردوسی شد و نوشت که وی، گزاره‌ها، نگاره‌ها و نمادهایِ درونِ سُروده‌هایش را، از نامه‌های باستان گرفته است و این‌همه، یک‌سره باستانی‌اند:

یکی زردخورشیدِ پیکر درفش

سرش ماهِ زرین، غلاف‌اش بنفش…

یکی شیرپیکر، درفشِ بنفش

درخشان‌گهر در میانِ درفش

درفش‌اش ببین، اژدهاپیکر است

بر آن نیز بر، شیرِ زرین‌سر است

به‌نوشته کسروی:

ـ درفش‌های ایران، در روزگارِ ساسانیان و پیش‌از آن، به‌رنگ‌های گونه‌گونِ زرد، سرخ، بنفش و سیاه بودند و بر آن‌ها، نگاره‌های خورشید، ماه، شیر، پلنگ، گرگ، گراز، پیل، اژدها، آهو و مرغِ هما نگاشته می‌شد؛ بر نوکِ درفش‌ها نیز، پیکره‌هایی از شیر و ماه، خودآرایی می‌کردند. (تاریخ‌چه‌ی شیر و خورشید، چاپِ نخست، ص 9). گونه‌گونیِ درفش‌های ایرانی در سُروده‌های بسیار کسان و از آن میان، در مثنویِ ویس و رامینِ فخرالدین اسعدِ گرگانی که بُن‌مایه‌اش از روزگارِ اشکانیان به‌دستِ ما رسیده، بازتابیده است: 

چوسروستان شده، دشت از دَرَفشان

چو دیبای درفشان، مَه دُرفشان

فرازِ هریکی، زرین، یکی مرغ

عقاب و باز با تاووس و سیمرغ

به‌زیرِ ماه‌دَر، شیر آبگون است

تو گفتی شیر دارد، ماه در چنگ

کسروی به‌نوشته می‌افزاید: چهره‌ها و رُخ‌ساره‌های درفشی که در چامه‌ی فخرالدین اسعدِ گرگانی آمده، در دفترِ پهلویِ آن نیز بوده و از آرایه‌هایی نیست که سُراینده، به‌پسندِ خود آورده باشد. وگرنه وی می‌توانست افکنه و ریختِ درفش‌هایش را از پرچم‌های روزگار خود بگیرد. افزون بر این، در زمان‌ِ سُراینده/ هم‌روزگارِ سلجوقیان، بر نوکِ درفش‌ها، به‌جای مرغِ زرین، پیکره‌ی ماهِ‌‌ نو/ ماهِ عَلَم کارگذاری می‌شده است. در روزگارِ نظامیِ گنجه‌ای (سده‌ی ششمِ خ.) نیز، درفش‌ها، دارای شیرهای سیاه‌رنگِ غُران و نگاره‌ا‌ی از خورشید بودند که در گرداگردش، ده پرتوِ بلند، زبانه می‌کِشیدند.

درفش‌های برافراشته‌ی شیر و خورشید

نگاره‌های استوره‌ایِ شیر و خورشید، دستِ‌کم از سده‌ی ششمِ خورشیدی بر درفش‌های ایران دیده شده و از سده‌ی نهم به این‌سو، کاربُردی گسترده‌تر یافته است. روی‌کردی که در روزگارِ سلجوقیانِ روم/ آسیای کوچک، کارمایه‌ای عاشقانه به‌خود گرفت:

ابنِ عِبری/ گریگوریوس ابوالفرجِ مِلاتی (65 ـ 605 خ.) پیشوای جَرگه‌ی مسیحیِ یعقوبیه و نویسنده‌ی سده‌ی هفتمِ خورشیدی، در کتابِ مختصرِ تاریخِ دُوَل نوشته است که غیاث‌الدین کی‌خسرو فرزندِ علاءالدین کیکاووس، (پادشاهی از سالِ 614خ.) شیفته‌ی یک شاهزاده‌ی گرجی‌تبارِ ایرانی ‌شد و سرانجام هم، او را به‌زنی گرفت. کی‌خسرو، چندان شیفته‌ی وی بود که می‌خواست چهره‌ی زیبایش را بر سکه‌ها ضرب کند که اما این‌کار در شریعتِ اسلامی ناروا پنداشته می‌شد. سرانجام اما نزدیکانِ وی، چاره‌ی کار را چنین اندیشیدند که رُخ‌ساره‌ی شاهزاده‌خانم را هم‌چون خورشیدی تابنده، بر بالای یک شیر بِنِگارند تا هم، خواستِ پادشاه را برآوَرند و هم، از سخت‌گیری‌های مذهبی برَهند. انبوهی از این سکه‌ها با نگاره‌ی شیرِ ایستاده و خورشیدی به‌زیباییِ چهره‌ی شاهزاده‌خانمِ گرجی در دست است که‌خود، بُن‌چاکِ بی‌کاست ‌و کمِ گفته‌های ابنِ‌عبری است. در همان روزگاران بود که نشانِ شیر و خورشید، بر پرچم‌های رسمیِ ایران نیز نگاشته شد.

یکی از کهن‌ترین درفش‌های شیر و خورشید ایرانی، در ‌سالِ 800 خ. در آغازه‌های فرمان‌رواییِ تیموریان دیده شده است. این درفش، در یکی از نگارهها/ مینیاتورهای شاهنامه‌ی شمس‌الدینِ کاشانی که چکامه/ منظومه‌ای است در باره‌ی جهان‌گشایی‌های مغول‌، به‌نگارش درآمده است. بر مُهرِ شاهنشاهیِ نادرشاهِ افشار (1125خ.)، و نیز بر سکه‌ای که به‌پاسِ تاج‌گذاریِ آغامحمدخانِ قاجار فرآوری شده بود، نمادِ شیر و خورشید دیده می‌شود. درفش‌های شیر و خورشید اما، در روزگارِ صفویه کاربُردی گسترده داشتند و تا فروپاشیِ این پادشاهی، هم‌چنان برافراشته ماندند. ملا نویدیِ شیرازی، هم‌روزگارِ شاه‌سلیمانِ صفوی، در این‌باره سُروده‌ است:

ای آن‌که حدیثِ عقل را تفسیری

بی‌هوده زِ بی‌زَری چه‌را دل‌گیری؟

آوردنِ زر به‌دست، آسان نبُوَد

خوابیده به‌رویِ هر فلوسی، شیری!

ملا قدرتی، سُراینده‌ی سپاهانیِ همان روزگاران هم، گفته است:

فُلوسِ سپاهان چنان نارواست

تو گویی به‌هر کیسه، ‌پول، اژدهاست

نگیرد گدا، پول، از بس پُر است

تو گویی مگر شیرش آدم‌خور است…

چو شیر است نقشِ فلوس این‌زمان

زِ بیم‌اش گریزند پیر و جوان!

موریس هربرت در کتابِ ” محمدرضا بیک، سفیرِ ایران در ‌دربارِ لوییِ چهاردهم” (چاپِ نخست، 1907)، فرتورها/عکس‌هایی را به‌چاپ رسانده است‌که در آن‌ها، محمدرضا بیک و همراهانش در کوچه‌های پاریس دیده می‌شوند؛ در برخی از این فرتورها، درفشِ شیر و خورشیدِ ایران بر فرازِ سرِ وی دیده می‌شود. محمدرضا بیک در سالِ 1904خ. به‌دستورِ شاه‌سلطان حسینِ صفوی به‌دربارِ پادشاهِ فرانسه گسیل شده بود. نخستین تمبرِ پُستیِ دارای نمادِ رسمیِ شیر و خورشید نیز، گویا در زمانِ ناصرالدین‌شاه (1247 خ.)، به‌چاپ رسیده بود که به آن تمبرِ باقری می‌گفتند. خود نوشته است که پادشاهِ la per موسیو دووبو/ ام. لوییس دووبو، نویسنده‌ی فرانسویِ همروزگارِ محمدشاهِ قاجار نیز، در کتابِ لا پِرس   ایران، درفش‌های بسیار به‌کار می‌بَرَد که در آن‌ها و نیز در نشان‌های پادشاهیِ وی، شمشیرِ ذوالفقارِ علی و نیز شیری نشسته که خورشید از پشت‌اش برمی‌خیزد، دیده می‌شود.

موسیو لانگله، نویسنده‌ی دیگرِ فرانسوی که در زمانِ فتح‌علی‌شاهِ قاجار به‌ایران آمده بود، کاربُردِ گسترده‌ی شیر و خورشیدِ ایران را، بازتابِ   APERCU GENERAL DE LA PERSEهم‌چشمیِ پادشاهِ قاجار با پرچم‌های عثمانی دانسته که بر آن‌ها، هِلالِ ماه نگاشته شده است. لانگله در کتابِ نمادِ شیر و خورشید یا به‌گفته‌ی خودش “مِهر و شیر” را، از یادگارهای ایرانِ باستان دانسته است. فتح‌علی‌شاهِ قاجار در گرته‌برداری از نشانِ لژیون دونورِ فرانسه، نشانِ شیر و خورشیدِ ایرانی را ساخت تا به دیپلمات‌ها و مقام‌های برجسته‌ی اروپایی پیش‌کِش شود. وی از همین زمان و برای نخست‌بار، به‌این نماد، رسمیت بخشید. گاسپار دروویل، نویسنده‌ی دیگرِ فرانسوی نیز که در سال‌های 3 ـ 1812 در ارتشِ ایران خدمت می‌کرد، یادآور شده بود که نگاره‌های شیرِ نشسته و خورشیدی که از پُشتِ وی برمی‌تابد، از نمادهایی هستند که بر درفش‌ها و نشان‌های دولتیِ ایران، بسیار به‌کار می‌روند.

شیر و خورشید در زمانِ بی‌زمانِ استوره‌ای

هزاران سال پیش از آن‌که کشورهای باستانیِ جهان زاده شوند و به‌آرامی، راهِ تمدنِ آتیِ خویش را در پیش گیرند، در نخستین و بزرگ‌ترین تمدنِ آن‌روزِ گیتی، کیشِ پُر راز و رمزِ مِهر از کالبدِ استوره‌های دیرینه‌ی خود، سربرآورده و می‌رفت که تمدن‌های واپسینِ جهان را، به‌زیرِ بال و پَرِ خود گیرد. در آن زمانه، هنوز، دینِ اَشو زرتشتِ سِپیتمان زاده نشده و در زِهدانِ زمانه، خاموش، خفته بود. در جُست‌وجوی پیشینه‌ی شیر و خورشیدِ ایران اما نگارنده، به‌روزگارِ مِه‌آگین و رازآلودِ مهر رسید. به‌روزگاری که دیرینه‌اش تا هم‌اینک، شش تا هفت‌هزارسالِ آزگار است. در گزاره‌ی هفت‌وادیِ میتراییستی که بازتابِ آن‌را، چه در هفت‌خانِ رستم و چه در هفت‌وادیِ طریقت در عرفانِ عاشقانه‌ی ایرانی می‌بینیم، هم به‌شیر و هم به‌خورشید برمی‌خوریم.

چهارمین و ششمین وادی در سلوکِ سوسیالیستی ـ عرفانیِ میترا، به‌رایش، شیر/ مشتری؛ و مِهر/ مِهرِ پویا/ خورشید است. رهروانِ سلو کِ مِهری، با پیمایشِ این هرهفت‌وادیِ عرفانِ اجتماعیِ میتراییستی، به‌جایگاهِ پیر/ پدر و راهبرِ می‌رسیدند و خود، سالِکی ره‌آشنا می‌شدند. در آسه‌ی شیر، دست‌ها و زبانِ رهروان/ شیرها را با انگبین، که پالاینده‌ی آلودگی‌هاست می‌شُستند. شیر، یکی از نمادهای جانوریِ ایزد مِهر است و نشانه‌اش، آتش‌هم‌زَنه/ بیلچه بود. شگفت این‌که زُروانِ اَکَرانه/ زمانِ ناپیداکرانه نیز، سری شیرمانند داشت: نشانه‌ی آن‌که زمان، همه‌چیز را می‌سوزاند و نابود می‌کند. شیرها در زیگورات‌های مِهری، گیاهانِ خوش‌بو بخور می‌دادند و نوکیشان را با آتشِ تازه می‌پالودند. اینان، جامه‌های ارغوانی‌رنگ می‌پوشیدند، دهان به‌مُردار نمی‌آلودند و خوراکِ‌شان، گوشتِ جانوری بود که خود شکار می‌کردند. ششمین وادیِ میتراییستی نیز، پیکِ مِهر/ مِهرِ پویا/ خورشید (گردونه‌ران و پیمان‌دارِ ایزدِ مِهر) است. پیکِ مِهر، میان‌دارِ خورشید و مِهر بود و از رازهای سر به‌مُهرِ میترا، نگاهداری می‌کرد:

گوهرِ مخزنِ اسرار، همان است که بود

حُقه‌ی مِهر، بدان مُهر و نشان است که بود

رهنَوَردانِ گامه‌ی خورشید، به‌رهروانِ نوپایِ زیرِ پوششِ خود، یعنی به‌پارسیان یا ایرانی‌ها که سالکانِ وادیِ پنجمِ مِهر بودند، پاره‌ای از رازها را می‌آموختند و آنان را در پیمایشِ وادیِ پنجم‌شان، یاری می‌کردند. رهروانِ گامه‌ی خورشید، کمربندِ زرین یا زردرنگ/ یادآورِ خورشید می‌بستند و با پیر خود پیمان می‌نهادند که جهان‌نگر باشند و خود را وابسته به هیچ سرزمینی ندانند. یادآور می‌شویم که برون‌فِکنیِ خورشید از درفش‌های پسااسلامِ ایران، انگیزه‌ی مذهبی داشت و به پادورزیِ اسلام با ستایشِ آتش و خورشید در باورهای ایران باستان، بازمی‌گشت. چنان‌که می‌بینیم، نمادهای ایرانیِ شیر و خورشید، حتا به‌روزگارِ پیشاتاریخ/ اساتیریِ ایران بازمی‌گردند و هرگونه تلاش برای اثباتِ کهن‌مندیِ آن‌ها، که به درفش‌ها و سکه‌های روزگارِ سلجوقیان بازمی‌گردد، کاری است بی‌هوده. نشانِ شیر و خورشید، چنان‌که برخی یا بسیاری از خاورشناسانِ اروپایی می‌گویند، نه ریشه‌ی تُرکی دارد نه مصری نه ارمنی و نه بابِلی. هنوز هیچ‌یک از این تمدن‌ها از زهدانِ مادر زاده نشده بودند که ایرانیان، هر یک از دو گزاره‌ی شیر و خورشید را می‌ستودند و گرامی می‌داشتند. نمادِ شیرِ گاوکُش در پیوند با خورشید یا کلاغ، از نشانه‌های ایزدِ مِهر است که تندیسه‌ها و سنگ‌خراشه‌های آن، در تمدنِ کهنِ جیرفت بسیار دیده می‌شود. نخستین کاربُردهای رسمیِ نگاره‌ی شیر و خورشید، هم‌چون یک نمادِ ملی، به‌روزگارِ کورشِ بزرگ و تلاش‌های وی در پدیدآوریِ ایرانِ بزرگ و یگانه بازمی‌گردد. در سراسرِ روزگارِ هخامنشیان، نمادهای شیر و خورشید، دستِ‌کم بر سکه‌ها نگاشته می‌شدند. در این آسه‌ی تاریخی، پیکره‌ها و نگاره‌های شیرِ گاوکُش یا سرِ یک شیر، که از پشت‌اش، خورشیدی برمی‌تافت، دیده می‌شود. بر سکه‌های هخامنشی، نمادِ خورشید در کالبدِ هجاییِ چلیپای مهری، بازآفرینی می‌شد. از ویژگی‌های این نماد، یکی‌هم، ملی و فَراقومی بودنِ آن و کاربُردِ گسترده‌اش در همه‌جایِ کشور و حتا در آسورستان، میان‌رودان، آناتولی، و دیرترها در خاناتِ بخارا و در میانِ گورکانیانِ هند و بزرگانِ عثمانی بوده است. روی‌کردی که دست‌آویزِ برخی از خاورشناسانِ اروپایی در ناایرانی خواندنِ شیر و خورشید بوده است. (شروینِ وکیلی، تارنمای فیس‌بوک). در یک مُهرِ یافته شده در شمالِ خاوریِ دریای سیاه، (2500 سال پیش)، اردشیرِ دوم، در برابرِ ایزدبانو آناهیتا، به راز و نیاز ایستاده است. بَغ‌بانو/ شهبانویی هم، به‌شیوه‌ی کهنِ شرقی، برپشتِ شیری ایستاده و شایورد/ هاله‌ای از پرتوها، وی را فراگرفته است. چنین می‌نماید که این نگاره، آغازگرِ نشستنِ خورشید بر دوشِ شیر در هنرِ ایرانی است.

با آن‌که از خورشید، هم‌چون نمادِ مهر/ میترا نام بُرده شده است، باز برخی از پژوهش‌گران، خورشید و مهر/ میترا را یکی گرفته‌اند که چنین نیست. در تندیسه‌ها و خراش‌نگاره‌های میتراییستی، خورشید را می‌بینیم که گردونه‌ی مهر را می‌رانَد و او را به‌آسمان می‌بَرَد این‌دو در آغازِ آشنایی‌شان، شبی را تا بامدادِ پسین، با هم کُشتی می‌گیرند و مِهر، خورشید را خاک می‌کند. (نبردِ یعقوب و یَهُوَه/ خدای قومِ یهود، از همین استوره‌ی ایرانی گرفته شده است). مولویِ بلخی در بازنماییِ ستیزِ انسان و خدا گفته است:

ای خواجه سَرمَستَک شدی/ بر عاشقان خُنبَک زدی/ مستِ خداوندیِ خود/ کُشتی گرفتی با خدا!

در اوستا و به‌ویژه در بخشِ گاتاهای آن، از خورشید همواره به‌نیکی یاد شده است. در یَشتِ ششمِ اوستا، خورشید، ایزدی است که جهان را از آلودگی می‌پیراید. از نمادهای شاهنشاهی در ایرانِ باستان، یکی‌هم خورشید است که هم‌چون مردی ایستاده و آکنده از روشنایی، نمایش داده می‌شد. در سراپرده‌ی پادشاهیِ داریوشِ سومِ هخامنشی و نیز بر درفشِ اشکانیان، تندیس و نگاره‌ی بلورینِ خورشید، همواره دیده می‌شد. هم‌چنین در نقش و نگارها، جام‌ها، آوندها، پارچه‌ها و آذینه‌های دیگرِ ایرانی، از روزگارِ هخامنشیان تا ساسانیان، نمادِ شیر، بسیار دیده می‌شود.

سازینه‌های درفشِ شیر و خورشید

چنان‌که می‌دانیم، درفشِ ایران، دستِ‌کم از روزگارِ خوارزم‌شاهیان و سپس سلجوقیان تا پایانِ رازمانِ/ سلسله پهلوی، شیر و خورشید در میانه‌ی رنگ‌های سبز، سپید و سرخ بوده است. نگاره‌ی خورشیدِ رخشنده‌ی ایستاده یا برآمده از پُشتِ شیر نیز، از زمانِ خوارزم‌شاهیان و سلجوقیان بر سکه‌ها دیده شده است. شیرهای درفشِ ایران تا سالِ 1233خ./ روزگارِ ناصرالدین‌شاهِ، همگی نشسته بودند؛ اما از حدودِ سالِ 1245خ. به این‌سو، شیرها به‌پا خاستند و یک شمشیرِ خمیده‌ی تازی هم، که نمادِ جنگ و خون‌ریزی است، به‌دستِ‌شان‌ داده شد:

گر شیر، نشانِ دولتِ جاوید است

خورشید، به‌پُشتِ اوست، هرکس دیده است

(ملک‌الشعرای صبوری، شاعرِ روزگارِ ناصری)

نخست‌بار اما، این فتح‌علی‌شاهِ قاجار بود که شمشیرِ ذوالفقار را بر درفش‌ها و سکه‌های ایرانی، افزود:

چون نشانِ شاهِ ما، خورشید و شمشیر است و شیر

داده شمشیری به‌دستِ شیرِ خود، خورشیدوار

صبوری

در زمانِ ناصرالدین‌شاه هم‌چنین، شیرهای ایرانی به‌شیوه‌ی هم‌تایانِ آفریقایی و اروپاییِ خود، یال‌دار شدند! در این گرته‌برداری اما، گویا نکته‌ای از نگاه‌ها دور مانده بود و آن این‌که شیرهای ایرانی، ماده و نر، از کُره‌گی یال نداشته‌اند. دیرترها، در متممِ پنجمِ قانونِ اساسیِ مشروطه، که نخستین قانونِ اساسیِ ایران بود، درفشِ سه‌رنگِ شیر و خورشید ایران نیز از نگاهِ قانون‌گذارانِ مشروطه دور نماند و در آمیزه‌بندیِ آن، شیری ایستاده و شمشیر به‌دست با دُمی اِس مانند که خورشیدی در بالایِ کمرِش نورافشانی می‌کند، گنجانده شده بود. در زمانِ رضا شاهِ پهلوی اما، خورشیدِ درفشِ ایران، که تا آن‌هنگام دختری بود زیبا روی، تغییرِ جنسیت داد و مَرد شد. نیز در روزگارِ محمدرضا شاهِ پهلوی، تاجِ پادشاهی بر بالای سرِ خورشید به‌جلوه درآمد. از سپیده‌دَمِ تمدنِ ایران به‌این‌سو، شیر، نشان‌گرِ چهرگانِ فلکیِ اسد/ اینک اَمُرداد بوده است. گروهِ اخترانی که بُرجِ شیر را ساخته‌اند، در کنارِ هم، به‌شیری خیزان می‌مانند. در گزاره‌های اخترشناختی اما، نمادِ این جانور، شیری است خمیده. بُرجِ شیر، دارای سرشتی گرم است و از این‌روی، همواره با خورشید و تابستان می‌آید. نشانِ شیرو خورشید، در هر آسه‌ای از تاریخِ ایران، کاربُردی ویژه داشته است: در آغاز، تنها کاربُردِ اخترشناسانه داشته است. در روزگارِ صفویان، تعبیری شیعی ـ ایرانی یافت و از زمانِ آقامحمدخانِ قاجارِ، برداشتِ شیعیِ آن، کم‌رنگ ‌تر شد. شیر و خورشیدِ ایران، گویا، تنها نمادِ گیتی است که از هزارها سال پیش به‌این‌سو، پابرجای مانده و هرگز از یادها نرفته است. از انگیزه‌های پایداریِ این نمادِ ملی، یکی هم این است که فرامذهبی ـ قومی است و در کهن‌الگوی ملی یکایکِ تیره‌های ایرانی، جایی ویژه دارد.

رنگ‌های درفشِ شیر و خورشید

سرخ: رنگِ پوشاکِ جنگ‌آوران و خاندانِ درباری

سپید: رنگِ جامه‌ی دین‌فرمایان

سبز/ نیلی: رنگِ پوشاکِ کشاورزان

چنان‌که می‌بینیم، هر یک از این رنگ‌ها، نمادِ یکی از بُن‌لادها/ طبقه‌های اجتماعیِ ایران با پیشینه‌ای بالای ده‌هزار سال بوده‌اند. سه‌رنگِ کنونیِ درفشِ ایران اما، از میانه‌های روزگارِ قاجار پدید آمده اما رنگ‌هایش، ریشه در یادسپارِ قومیِ مردمِ ما دارد. از این پس، تا سالِ 1358، میهنِ ما نیز هم‌چون بسیاری از کشورهای جهان، دارای سه‌گونه درفش بوده است:

ـ درفشِ رسمی و ملیِ دولتِ ایران دارای خورشید و شیرِ شمشیر به‌دست

ـ درفشِ ارتشی که به‌جُز نمادهای یاد شده، دارای تاجِ پهلوی و شاخه‌های زیتون و بلوت در دوسویِ شیر و خورشید بود و در مراسمِ ویژه و رژه‌های ارتشی کاربُرد داشت.

ـ درفشِ سه‌رنگِ مدنی که هیچ‌یک از نمادهای یادشده را نداشت. (بیژنِ شاهمرادی، تارنمای فیس‌بوک)

از ویژگی‌ِ رنگ‌های سه‌گانه‌ی درفشِ ایران، یکی‌هم برداشتِ نمادینِ از این سه‌رنگ است:

1ـ رنگِ سبز: ایران، کشوری است خواهانِ کِشت و کار و پاکیزگیِ زیست‌بومِ خود و به‌جایِ کارزار و درگیری با دیگران، بهتر آن می‌داند که به‌گفته‌ی اَشو زرتشتِ، تخمِ نیکی بیافشاند.

2ـ رنگِ سپید: ایران، در هرگونه هنگامه‌ی ستیزه‌افکنانه و رزم‌جویانه، رنگِ سپید را که نمادِ دوستی و مِهرورزی و آتش‌بس است، برمی‌افرازد و از دیوِ خشم و جنگ، می‌پرهیزد.

3ـ رنگِ سرخ: اگر دشمنانِ ستیزه‌جو، پیامِ دوستیِ ما را نشنوند و به‌ایران‌زمین تاخت آورند، آن‌گاه، از سرِ ناچاری، سویه سرخِ درفش‌مان را که نمادِ خون و پادافندِ ناگزیرِ ما است برمی‌گزینیم.

آسیب‌شناختیِ درفشِ شیر و خورشید

1ـ شیرِ پرچمِ ایران، با دُمی برآمده و اِس مانند، از چند کاستینگی رنج می‌بَرَد:

الف) شیرها مانندِ بسیاری از چهارپایانِ دیگر، به‌هنگامِ راه رفتن، نمی‌توانند دُمِ خود را بالا نگه دارند و آن‌را می‌آویزند

ب) شیرها نیز، مانندِ هر چهارپای دیگر، نمی‌توانند با یک‌دست و دوپا راه بِرَوَند زیرا ترازمندی/ تعادلِ خود را از دست می‌دهند و فرومی‌افتند. به‌ویژه که، سرِ شیر هم، به‌سوی چپ و گاه راست، برگشته و این، از ترازمندی/ هارمونیِ او بیش‌تر می‌کاهد.

پ) شیرهای ایرانی، دارای نژادی ویژه‌اند و یال ندارند. یال‌هایی که هم‌اینک بر پشتِ شیرها می‌بینیم، برآمدِ گرته‌برداریِ ناصرالدین‌شاهِ از شیرهای اروپایی‌اند.

2ـ شمشیری که به‌دستِ شیرهای درفشِ ایران داده شده، سوایِ خمیدگی و تازی بودن‌اش، پیامِ مِهر و دوستیِ درفشِ ایران را در سایه گذاشته است و از آن، بوی خشونت و جنگ می‌آید.

به‌گمانِ نگارنده، درفشِ شیر و خورشیدِ ایران بهتر است در رازمان/ رژیمِ دمکراتیکِ واپسینِ کشور، اندکی ویرایش شود.

سخنِ پایانی؛ پرچمِ ج. ا

پرچمِ کنونیِ جمهوریِ اسلامی، تنها درفشِ غیرِ ملیِ جهان است که گرداگِردش را، واژاک‌های تازیِ الله اکبر و لااله‌الاالله فراگرفته و به‌جای نمادِ استوره‌ای ـ ملیِ شیر و خورشید، نگاره‌ی کانونیِ الله که بیش‌وکم، به‌ رُتیلی سیاه می‌ماند، پرهیبی ترس‌ناک به‌آن داده است. وانماییِ بیست و دو ستاره به‌نشانه‌ی بیست و دو بهمن و هشت مُشتِ گره‌کرده در پیرامونِ الله‌اکبر، درفشِ ج. ا. را به‌یکی از پُر اِله‌مان‌ترین پرچم‌های جهان فروکاسته است! این پرچم، با برخورداری از یک کمپوزیسیون و آمیغ‌بندیِ شیعی، تنها درفشِ جهان است که همه‌ی مردمِ کشور را در برنمی‌گیرد و تبعیض‌آمیز می‌نماید. طراحِ پرچمِ ج. ا، یکی از پیروانِ علیِ شریعتی به‌نامِ حمیدِ ندیمی است که به‌گفته‌ی خود، ایده‌ی آن‌را، در یکی از نشست‌های وعظِ شریعتی پیرامونِ تفسیرِ سوره‌ی حدید گرفته است. در همین نشست‌ها است که او در می‌یابد، حکومتِ اسلامی دارای سه‌بنیادِ: کتاب، میزان، حدید/ کتاب، ترازو، آهن است و جامعه‌ای که یکی از این بُنیادها را نداشته باشد، به‌رستگاری نمی‌رسد. ندیمی این‌را هم گفته بود که پرچمِ ج. ا را به‌امیدِ روزی طراحی کرده است، ‌که آن‌را به‌دستِ امامِ زمان بدهد.

رضا خسروی، 2022/ 12/ 29

 

مطالب مرتبط

Leave a Comment